۱۳۹۱ اردیبهشت ۳۰, شنبه
خير نبينند از عمرشان آنهايي که شايع کرده بودند پرزيدنت بنيصدر مرحوم شده و مراسمش را خانواده بيسر و صدا برگذار کردهاند! هزار بار شکر که معلوم شد بکلي دروغ و شوخي مخالفين قديم پرزيدنت بوده است. و خدا خير بدهد بيبيسي را که بهمناسبت سالگردي مصاحبهاي با پرزيدنت کرد و بر اين شايعه خط بطلان کشيد و آبي بر آتش دلهاي سوختة علاقهمندان تاريخي پرزيدنت ريخت.
بايد قبول کرد که زمينه هم براي شايعهسازان فراهم بوده، چون مدتهاي مديد بود که از پرزيدنت سر و صدايي بهگوش نميرسيد. در اين سالها رسم شده بود که هر وقت يکي از رجال يا علما مرحوم ميشد، يک راديويي با پرزيدنت مصاحبهاي ترتيب ميداد، دربارۀ علت فوت و سوابق خانوادگي متوفي سؤال ميکرد و... در حالي که در اين يکي دوسالة اخير، چهار پنج نفر از علماي اعلام و رجال دولت اسلامي فوت شده بودند، خبري از پرزيدنت نشده بود.
در اين بيخبريها، معمولا فکر من جاي بدي نميرفت. ميگفتم لابد پرزيدنت عاقبت به نصيحت خيرخواهانة ما علاقهمندان عمل کرده و در بزرگسالي به ادامة تحصيل مشغول شدهاند. هرچند وسعت و کثرت معلومات پرزيدنت بر کسي پوشيده نيست ولي در اين دور و زمانه، در دست داشتن يک مدرک تحصيلي، مثلا يک ورقة ليسانس حالا، جامعهشناسي يا مديريت يا هر چيز، براي آدم سياسي لازم است. چشم ما علاقهمندان سابق و لاحق پرزيدنت برنميدارد که يک روزي ببينيم فرضاً دکتر محمود احمدينژاد تيتر دکتراي ترافيک خود را به رخ پرزيدنت بکشد عليالخصوص که در روزنامههاي تهران خوانديم که ماه گذشته در جمع دانشجويان گفته که من اولين رئيسجمهوري دانشگاهي ايران هستم.
باري، خدا را شکر و بيبيسي را شکر که کذب خبر را معلوم کردند. اما ضربت و شوک اين خبر مجعول، خاطرۀ ناراحتيها و دلشورههاي سيسالة ما علاقهمندان هميشگي پرزيدنت را در ذهنمان زنده کرد. خاطراتي که بهياد روزگار گذشته وگذشتگان مرتباً مرور ميکنيم.
سي سال پيش بود که يک روزي ناگهان خبر رسيد که پرزيدنت که از رياست جمهوري معزول شده و در تهران مخفي بودهاند، موفق شدهاند از چنگال دژخيم فرار کنند و به فرانسه پناهنده شوند. روزهاي اول بر ما علاقهمندان از نگراني چه گذشت، بماند! از خود ميپرسيديم پرزيدنت در ميان امواج مخالفين و معاندين و مخاصمين چه ميکنند و چه برنامهاي براي آينده دارند؟ براي اطلاع از نظريات پرزيدنت در اين باب ناچار به مصاحبههاشان با روزنامههاي فرانسوي متوسل ميشديم. روزنامههايي که بهيادگار حفظ کردهايم. اولين مصاحبه با روزنامة فرانسوي ليبراسيون روز 6 اوت 1981 منتشر شد. در اين مصاحبه خوانديم که پرزيدنت بهتوصيه خانمشان تصميم گرفتهاند رستم باشند:
«من گفتم من محکومم که سياوش دوران جديد باشم. آن وقت زنم عليه من طغيان کرد و گفت چرا سياوش باشي و رستم نباشي که مقاومت ميکند؟»
نگراني ما با خواندن اين مصاحبه زيادتر شد چون سياوش شدن را به رستم شدن، که خطراتي در بر داشت سخت ترجيح ميداديم. البته رستم شدن پرزيدنت همان اندازه که ما را نگران کرده بود، ماية هرّ و کرّ خنده و متلکپراني مخالفين و معاندين شده بود. دربارۀ هفتخان پرزيدنت بهتقليد هفتخان رستم، قصهها پرداختند.
ولي ما به اين لغزخوانيهاي معاندين توجهي نداشتيم. ناراحت و متحير بوديم که چرا خانم بنيصدر با سياوش شدن پرزيدنت که خطري ندارد، مخالفت کرده است. علت را نميفهميديم. تا اين که يکي از معاندين نظري داد که غير مستقيم به گوش ما رسيد. گفته بود پرزيدنت يک چيزي از شهرت و محبوبيت سياوش در ميان مردم شنيده و مثل بچههاي لوس، جدّ کرده که ميخواهم سياوش باشم. اما خانم بنيصدر که در شاهنامه، داستان سياوش را از اول تا آخر خوانده، بهياد دارد که وقتي سياوش بعد از فرار از دست کاوس، به تورانزمين پناهنده شد، تورانيها براي اين که آنجا حسابي پايبندش کنند و به اين وسيله خاک تو چشم کاوسشاه بپاشند، جوان را با اينکه زن داشت، از نو داماد کردند و فرنگيس دختر افراسياب را بهش دادند. حالا، خانم بنيصدر که تحت تأثير تبليغات پرزيدنت، اهميت فوقالعادۀ وجود او در سياست خاورميانه و صلح جهاني را باور کرده، ميترسد که انگليسيها و آمريکاييها براي پاگيرکردن پرزيدنت و خاک تو چشم خميني کردن بيايند مثلا دختر ملکه انگليس يا دختر جيمي کارتر را برايش بگيرند.
اما نگراني ما علاقهمندان در درجة اول، مسألة امنيت پرزيدنت ـ چه سياوش چه رستم ـ بود. آن موقع تروريستهاي جورواجور جمهوري اسلامي در گوشه و کنار اروپا مستقر و آمادۀ اجراي دستور پاکسازي مخالفان قديم و جديد رژيم بودند. خوشبختانه دولت فرانسه در اتخاذ تدابير امنيتي هيچ قصور نکرد. محل اقامت پرزيدنت را در محاصرۀ کامل پليس قرار داد. تعدادي پاسبان و مأمور مسلح مراقب هرگونه رفت و آمدي بودند. ولي بهمرور که سياست خارجي جمهوري اسلامي و نحوۀ اقدام مأمورانش شناخته شد، از شدت تدابير امنيتي پليس کاستند و طبيعي است که به همان ميزان بر نگراني ما افزوده شد. اين تخفيف تدريجي محافظت ادامه يافت. از محاصرۀ پليسي اقامتگاه پرزيدنت، فقط سه پاسبان ـ يک پاسبان در خيابان و دو پاسبان جلوي درِ آپارتمان ـ باقي ماندند. در مقابل اعتراض علاقهمندان پرزيدنت، استدلال مقامات فرانسوي اين بود که اکنون بهخوبي روشن شده که حکومت جمهوري اسلامي به هيچ وجه اهل کينهتوزي و مجازات اقدامات گذشتة مخالفين نيست. بهدليل اينکه نخستوزيران و سرداران رژيم گذشته، که حالا ديگر کاري به کار رژيم جديد ندارند، در اروپا و آمريکا بدون محافظ و مراقب زندگي عاديشان را ميکنند. براي مثال آقاي مهندس شريف امامي را اسم ميبردند، نخستوزيري که بهادعاي جمهوري اسلامي مسؤول کشتار جمعة سياه 17شهريور 57 است (که بهحساب آنها چهار هزار و دويست و هشتاد نفر و بهحساب دولت 95 کشته داشته) تاکنون کسي کاري به کارش نداشته است. به دنبال اين احتجاج، از چند قرباني ترور ياد ميکردند که جمهوري اسلامي خطر وجود و مبارزۀ آنها را براي موجوديت خود احساس کرده بود ـ اما دليل آنها براي تخفيف تدابير امنيتي پرزيدنت، ما را قانع نکرد و همچنان معترض باقي مانديم تا چندي بعد که متوجه شديم تعداد سه پاسبان اوليه، به دو پاسبان و در نهايت فقط به يکي در خيابان جلوي درِ خانه تقليل پيدا کرد و عاقبت کار به جايي رسيد که آن يک پاسبان درِ خانه را هم برداشتند. و در مقابل اعتراض علاقهمندان پرزيدنت، گفتند به پاسبان راهنمائي رانندگي سر خيابان سپردهايم که ضمن انجام کارش مراقب درِ خانة پرزيدنت هم باشد. اين بود، تا چندي بعد که خيابان کلا به عابر پياده اختصاص يافت.
معاندين ليچارگو در برابر دلشورۀ ما گفتند نگران نباشيد. پرزيدنت اگر به تهران هم برگردد کسي کاري به کارش نخواهد داشت و چهبسا بتواند حقوق عقبافتادۀ بازنشستگياش را هم زنده کند!
ولي نگراني ما، تا وقتي پرزيدنت کتاب «خيانت به اميد» را منتشر کردند، رفع نشده بود. اين کتاب قطور با عنوان خطابي «عذرا همسر شجاعم»، تماماً خطاب به خانم بنيصدر است. پرزيدنت در اين کتاب که مکرّر خانم را دربارۀ اقدامات متهورانة خود در برابر خميني، بهشهادت ميگيرند، تلويحاً به خوانندة نگران دلداري ميدهند که منظورشان رستم بزنبهادر نبوده است. در اين باب توضيح ميدهند که بهشخص خود بهچشم يک اثر هنري نگاه ميکنند و متذکر ميشوند که هنرمندي خانم بوده که اين اثر هنري را بهوجود آورده است. در صفحۀ 22 کتاب جريان آن ساعتي که همسرشان آن را بهوجود آورده وصف شده است:
«چهرۀ تو، چهرۀ يک مبارز مملو از اميد بود که غير ممکن را ممکن ميديد. چهرۀ زن بود. چهرۀ يک هنرمند بود که ميرفت يک اثر هنري را بهوجود بياورد. تو در کار ممکن ساختن غير ممکن بودي. آيا به اين امر شاعر هستي؟ با نگريستن به چهرۀ تو و گوش دادن به حرف تو و دوستان حاضر تصميم گرفتم که رستم بشوم».
خوب، رستم دستساز بهعنوان يک اثر هنري، ديگر نگراني ندارد چون مثل ساير آثار هنري، اگر بهنظر کارشناس جعلي نباشد، جايش در موزه است. ولي اين تابلوي هنري رستم شدن پرزيدنت باز گزک بهدست معاندين داد که با بيپروائي موزۀ رستمهاي درِ حمام را عنوان کردند. ولي ما به آنها اعتنا نکرديم. مطمئن شده بوديم که ديگر خطر جنگ و جدال و مخاصمه براي پرزيدنت وجود ندارد. و اشتباه نميکرديم. چون سالها از قضية رستم شدن گذشت، و خوشبختانه ديديم که پرزيدنت نه با کسي درافتادند و نه به حمله و هجوم مخالفان جوابي دادند. حتي در مورد کساني که دشمن بدخواه خود فرضشان ميکردند و کهنه دقّدلي داشتند، تا آنها در قيد حيات بودند، در نهايت بردباري، زبان درکشيدند و هيچ نوع تعرضي نکردند که ماية سر و صدا و بگومگو و مرافعه بشود. ولي پس از درگذشت آنها، در چلّه يا سالشان، آنچه در دل داشتند در مصاحبههاي راديوئي بيرون ريختند. شنيديم که معاندين بدخواه، بهجاي تجليل اين صلحجوئي شايستة جايزۀ صلح نوبل، از قول پرزيدنت ساختهاند:
من آن رستمم کز پس کوهسار
زنم تير بر گور اسفنديار
باري، اگر اين کتاب هنري پرزيدنت نگراني ما را رفع کرد، در عوض يک تأليف علميشان «نفاق در قرآن» که خيلي پيش، در زمان رياست جمهوري منتشر کرده بودند، ما را سخت گرفتار معاندين و مخالفين کرد. پرزيدنت فرداي روزي که حکم رياست جمهوري را از آيتالله خميني گرفتند دستور دادند که متن سخنرانيهايي که در ماه رمضان در مساجد ايراد کرده بودند در مجموعهاي با عنوان فوق منتشر شود. اين کتاب در واقع بهترين هديهاي بود که به معاندين پيشکش شد. آنها که از خيلي پيش به پرزيدنت لقب کلاخوند داده بودند بهاستناد مندرجات اين کتاب، لقب را کاملا ثابت و تثبيت کردند. بنا به تعريف آنها «کلاخوند»، آخوند مدرسهرفتهاي است که بهجاي عمامه کلاه سر ميگذارد و بهقصد دلبري از مقام ولايت و حوزۀ علميه، زور ميزند دُگمهاي مذهبي يا آخوندي را با دلايل علمي ثابت کند. مثلا ميکوشد که بهموجب اصول استريوُشيمي بيولوژيک پاستور، بهثبوت برساند که آب کُر (محتواي ظرفي بهطول و عرض و عمق سه وجبونيم) بهترين پاککنندۀ هر نوع آلودگي و عفونت است. يا حجاب اسلامي را بهاستناد تئوري الکترومانيتيک ماکسول، بهعلت امواج شهوتزاي موي زنان، توجيه ميکند و يا اصل ولايت فقيه را بهحکم روحالقوانين مونتسکيو، بهعنوان دموکراتترين سيستم حکومتي به تمام جوامع بشري توصيه ميکند. معاندين در اين کتاب بخصوص روي سخنراني پرزيدنت که در مسجد اميرالمؤمنين مهرآباد جنوبي ايراد کرده بودند، انگشت گذاشتند و گفتند کسي که در سخنراني دربارۀ مقام زن، کتک زدن زنان را بهاستناد علم روانپزشکي توجيه ميکند، بحق، اعظم و اکبر کلاخوندهاست و نامش بهعنوان بزرگسلسلة کلاخونديان ثبت خواهد شد. هايوهوي معاندين دربارۀ اين سخنراني چه بود؟ بعد از پايان سخنراني، خانمي از حاضران مسألة کتک زدن زنها يعني «اضربوهن» موضوع آيۀ 34 از سورۀ نساء را مطرح ميکند و ميپرسد که فلسفة اين که مرد، زن را اگر نافرماني کرد در خانه حبس کند و درصورت تکرار اضربوهن، يعني کتک بزند، چيست؟ پرزيدنت در جواب، با تئوري علمي روانپزشکي و عارضة مازوخيسم (آزارطلبي) موضوع را توجيه و تفسير ميکنند:
«به روانپزشکي مراجعه کنيد فلسفهاش را به شما خواهند گفت. بعضي زنان در رابطه با همخوابگي خشونتپذيرند. من در رابطه با اين مسائل نيستم، از قول آنها ميگويم. چون در طي قرون زن در موقعيت مادوني بوده و هميشه در حالت تحقير و توسري خوردن بوده، يک حالت بيم و هراس در او هست و اين حالت در بعضي زنها شديد است، متمايل به يک حمايتي ميشوند و اين حمايت بهصورت خشونتطلبي درميآيد و خشونت ميطلبند. اين آيه در مورد نشوز است. نشوز بهمعني نافرماني است. اما نه بطور مطلق. منظور از نشوز همانطور که امام خميني تفسير کرده نافرماني جنسي است، نافرماني در رختخواب، آن هم ممکن است در تمام مدت زندگي يک دفعه اتفاق بيفتد که يک خشونت جزئي لازم دارد، اگر کفايت نکرد يک خشونتي ميخواهد و موردش را روانپزشک يا حاکم شرع حل خواهد کرد يا دکتر بايد تشخيص بدهد.» (سخنراني 18 رمضان 1399 (1358) در مسجد اميرالمؤمنين مهرآباد جنوبي) معاندين بدخواه چه جار و جنجالي راه انداختند که ببينيد پرزيدنت چه تصوري از رختخواب زن و شوهر دارد. که عيناً سربازخانة عشرتآباد صد سال پيش را در نظر ميآورد. سرگروهبان شيرعلي به سرباز وظيفه نقلعلي فرمان ميدهد براستراست، بهچپ چپ، عقبگرد! که سرباز بيچاره، چه بخواهد و چه نخواهد بايد اجرا کند وگرنه بهجرم نافرماني حبس و شلاق را تحمل کند. پرزيدنت بر اساس ديسيپلين نظامي، بهعنوان کلاخوند مجتهد در واقع فتوي داده که زن اگر در رختخواب نافرماني جنسي کرد، شوهر با يک جفت کشيده به اجراي فرمان مجبورش کند و اگر به نافرماني ادامه داد با مشت و لگد به فرمانبرداري وادارش کند!
سوء نيت معاندين را ملاحظه ميکنيد؟ از کدام کلام پرزيدنت يک جفت کشيده مفهوم ميشود. چرا فقط يک کشيده نه؟ و لگد را از کجا آوردهاند؟ چرا منظور تنها يک مشت نبوده باشد؟ آنها، اين توصية مهم پرزيدنت را هم که اندازه و ميزان کتک را بهنظر حاکم شرع و روانپزشک موکول کردهاند، عمداً نديده گرفتند. و وقتي يادآورشان شديم، گفتند بله، اطلاع داريم که پرزيدنت با حسن تدبير جبلي درنظر داشته در دوران رياست جمهوري در تمام محلات شهر سرويس کشيک شبانه و اورژانس حاکم شرع ايجاد کند و بهموجب مقرراتي که پيشنويس طرحش را ديده بوديم، شوهر بلافاصله نافرماني را بهاطلاع اورژانس محل ميرساند. حاکم شرع کشيک فوراً بالاي سر رختخواب حاضر ميشود. پس از ملاحظة وضع رختخواب و بازرسي بدني زن بهوسيلة شوهر، اگر موجبات اجراي فرمان را از نظر جسماني فراهم ديد، بدون توجه به معاذير روحي و احساسي و عاطفي و غيره، با درنظر گرفتن سن زن و چاقي و لاغري يا سلامت و بيماري او، حکم ميزان و نوع کتک و تعداد ضربات را صادر و به زن و شوهر ابلاغ ميکند. چنانچه زن خواب رفته يا خوابآلوده باشد، مکلف است که او را براي ابلاغ حکم، بيدار کند. البته حقالقدم و حقالجعالۀ قاضي شرع برعهدۀ زن نافرمان است که از مهرية او برداشت ميشود.
اما خانمهاي معاند که فکر ميکردند، دور از جون، پرزيدنت مرحوم شدهاند، وقتي ديدند که نه، طوري که نشده حتي چهار پنج کيلو هم گوشت آوردهاند، دوباره آتشي شدند. گفتند و نوشتند که اين جناب پرزيدنت که ميگويند پيش از پرزيدنتي، ده بيست سال در فرنگ زندگي کرده، آيا اتفاق نيفتاده که در اين مدت روزنامه بخواند تا بداند که در دنياي متمدن عمل جنسي شوهر با زن، اگر به زور کتک يا تهديد به کتک صورت بگيرد، تجاوز جنسي به عنف محسوب ميشود و به شکايت زن، شوهر در دادگاه جنائي محاکمه و محکوم ميشود؟ و آيا نشنيده که خارج از کادر نظامي و ارتشي، فرمان دادن مخصوص چاروادارها يا گاريچيهاست که به اسب و الاغ و قاطر، با الفاظ و اصوات خاصي فرمان ميدهند که راه بيفتد يا توقف کند؟ و آيا خبر ندارد که اگر حيوان به فرمان حرکت کردن يا ايست عمل نکرد چاروادار يا گاريچي حق زدن او را ندارد. چون زدن حيوانات هم جرم است و زندان دارد.
خانمهاي معاند بسيار عصباني بهعنوان مدعيان خصوصي، بههيچ وجه دستبردار نبودند. اولا در نامة پر احساسي به خانم پرزيدنت پيشنهاد کردند که به عِرق حميت زنانه، حتي اگر شخصاً سابقة کتکخوري نداشته باشند، بخاطر اين فتواي چاروادارانة کتک بهازاي نافرماني زنها، از پرزيدنت طلاق بگيرند. از طرف ديگر در نامة مفصلي، از دادستان دادگاه جزائي بينالمللي خواستند که بهاستناد مادۀ 7 قرارداد بينالمللي راجع به حقوق مدني و سياسي مصوب 16 دسامبر 66 که مجازات و خشونت بيرحمانه و غيرانساني يا ترذيلي را ممنوع ميکند، پرزيدنت را بهعنوان فردي که رياست يک کشور عضو سازمان ملل متحد را عهدهدار بوده و رفتار خشونتبار غيرانساني و ترذيلي شوهران نسبت به زنانشان در رختخواب را در سخنراني عام توجيه و تأويل و در کتاب خود چاپ و منتشر کرده، بهجرم جنايت عليه بشريت، که مشمول مرور زمان نميشود، تحت تعقيب قرار دهد.
در اين گير و دار، اقدامات انساندوستانة ما طرفداران، که ميکوشيديم، با توجه به وضع روحي پرزيدنت، جماعت خانمهاي معاند را از خر شيطان پياده کنيم به جايي نميرسيد. تا عاقبت از ناچاري دستشان را گرفتيم و بالاي سر پرزيدنت برديم. دلشان سوخت، گذشت کردند و ما، پرزيدنت مدير و مدبرمان را بازيافتيم. فالله خيرٌ حافظاً و هو ارحمالراحمين.
بعدالتحرير ـ از همدلاني که دستي در اينترنت دارند، خواهشمنديم براي تسکين آلام کساني که شايعة واقعة مؤلمه را شنيده ولي مژدۀ بقاي پرزيدنت از بيبيسي، را نشنيده باشند، اين بشارتنامه را هرچه زودتر منتشر نمايند.
بایگانی وبلاگ
-
2012
(173)
- ژوئن(11)
-
مهٔ(15)
- ستارگان جاودان ورزش ايران
- تصويري كه بي بي سي براي كشتار كودكان در سوريه مخاب...
- خود فروشي سياسي با زرورق چپ نمايي!
- رذالتي خاص در خوش خدمتي و مجيز گويي مُلاها
- نامه زنداني سياسي غلامرضا غلامحسيني عضو سنديکاي ک...
- راديو فردا و گزارش آخوند پسند از مقاله روزنامه گا...
- مخفي كردن گيلاس شراب!
- آيت الله بي بي سي بازم كه خالي بستي؟؟؟
- پيک بشارت بي بي -ايرج پزشک زاد
- سوريه در آرامش مطلق !
- اگه گفتي پيش كي دارم ميرم؟
- گزارش خبرنگار بي بي سي از سوريه
- به بي بي سي گفتم هسته اي رو صلح آميز گزارش كنه...
- مُعجزه گر قرن آيت الله بي بي سي!
- ناجي ديكتاتورها آيت الله بي بي سي
- آوریل(1)
- مارس(2)
- فوریهٔ(90)
- ژانویهٔ(54)
- 2011 (54)
عنوان بایگانی وبلاگ
-
▼
2012
(173)
-
▼
مهٔ
(15)
- ستارگان جاودان ورزش ايران
- تصويري كه بي بي سي براي كشتار كودكان در سوريه مخاب...
- خود فروشي سياسي با زرورق چپ نمايي!
- رذالتي خاص در خوش خدمتي و مجيز گويي مُلاها
- نامه زنداني سياسي غلامرضا غلامحسيني عضو سنديکاي ک...
- راديو فردا و گزارش آخوند پسند از مقاله روزنامه گا...
- مخفي كردن گيلاس شراب!
- آيت الله بي بي سي بازم كه خالي بستي؟؟؟
- پيک بشارت بي بي -ايرج پزشک زاد
- سوريه در آرامش مطلق !
- اگه گفتي پيش كي دارم ميرم؟
- گزارش خبرنگار بي بي سي از سوريه
- به بي بي سي گفتم هسته اي رو صلح آميز گزارش كنه...
- مُعجزه گر قرن آيت الله بي بي سي!
- ناجي ديكتاتورها آيت الله بي بي سي
-
▼
مهٔ
(15)