با پشتیبانی Blogger.

دنبال کننده ها

۱۳۹۱ خرداد ۲۴, چهارشنبه

سلسله مقالاتي در معرفي روز تاريخي سي  خرداد   سرآغاز مقاومت عليه رژيم ضد بشري ولايت فقيه , روز شهدا و زندانيان سياسي , در آستانه گراميداشت اين روز , براي  مشتاقان آزادي  كه  هر راهي جز مقاومت براي به زير كشيدن فاشيزم مذهبي و قرون وسطايي حاكم بر ايران  , انحرافي , فريبكارانه  و خيانت به مردم ايران ميدانند.
آري آنجا كه همه راههاي مسالمت آميز در برابر انحصار طلبي و ديكتاتوري به بن بست مي رسند , آنجا كه جز تسليم و سازش ويا مقاومت و نبرد هيچ راه ديگري ممكن و متصور نيست, مقاومت آغاز مي شود. مقاومت به هر قيمت  براي آزادي و استقلال و حاكميت مردمي  و در ميهن ما در سي خرداد 60 چنين شد. سي خرداد سر آغاز مقاومت در برابر توحش و خشونت:
 انتخابات رياست جمهوري
۱۴دي ـ خميني درباره کانديداهاي انتخابات رياست جمهوري اعلام کرد: «بنا ندارم کسي را رد يا تاٌييد کنم.»
ـ عصر روز ۱۵دي, شماري از اعضا و رهبران سازمان مجاهدين در يک مصاحبه مطبوعاتي در دفتر مرکزي اين سازمان, مسعود رجوي, «عضو کادر رهبري مجاهدين» را به عنوان کانديداي انتخابات رياست جمهوري اعلام کردند. در اين مصاحبه مطبوعاتي موسي خياباني, ازجمله گفت: «... ما بعد از دقتّها و بحثهاي کافي و بعد از بررسي همهجانبه امر... تصميم گرفتيم در انتخابات رياست جمهوري, فعالانه, شرکت کنيم و بديهي است که با همين ديدگاه از انتخابات مجلس شورا نيز استقبال خواهيم کرد...»
مسعود رجوي در اين کنفرانس مطبوعاتي, «سرخطِ برنامه هاي انتخاباتي» خود را بيان داشت:
 «ـ تشکيل شوراهاي مردمي براي اداره امور مختلفِ سياسي و اقتصادي؛ 
   ـ ... استقلال, تماميت ارضي و تاٌمين حاکميت مردم  ايران بر سرنوشتشان؛
ـ تضمين آزادي کامل عقيده, بيان, قلم, مطبوعات, احزاب و کليه اجتماعات سياسي و صنفي, با هر عقيده و مرام؛
ـ تاٌمين حقوق مليتها...
ـ تضمين شرايط و حقوق اقتصادي و اجتماعي و سياسي مساوي براي زنان  و مردان کشور؛
ـ استقرار مساوات اسلامي ميان شيعيان و برادران اهل تسنّن و رفع تبعيض بين کليه اَتباع ايران, اعمّ از تشيع و تسنّن و ساير مذاهب و اديان توحيدي؛
ـ زمين براي دهقان, کار براي کارگر؛
ـ تاٌمين حق کار, مسکن, معيشت, آموزش و بهداشت براي عموم مردم...
ـ مبارزه با هرج و مرج و تاٌمين آسايش اجتماعي همه مردم...» (مجاهد, شماره ۱۸, ۱۸دي ۱۳۵۸).





«پيام مجاهدين»
۱۸دي۵۸ ـ سازمان مجاهدين در پيامي به «تمام نيروهاي انقلابي», «برخورد هرچه فعالترِ در انتخابات رياست جمهوري» را «يک ضرورت مُبرَم انقلابي» دانسته و «... از تمام خلق, از تمام نيروهاي انقلابي و  از تمام اعضا و هواداران خود» خواست «تا با همان شور روزهاي شکوهمند گذشته», «در اين مبارزه عادلانه شرکت کنند». و تاٌکيد کرد که «در اين صورت, هيچ قدرت مخرّبي نخواهد توانست استمرار حيات سياسي و سازماني نيروهاي انقلابي را برآشفته و تهديد کند. اين, هم ضامني است براي بقا و رشد نيروهاي انقلابي و هم ضامني براي استمرار کل انقلاب و مصونيت آن از بيماريهاي انحرافي و ارتجاعي ...» (مجاهد, شماره ۱۸, ۱۸دي۱۳۵۸).


جبهه مبارزه باارتجاع
«يکي از هدفهاي مهم مجاهدين از جمله شخص مسعود رجوي اين بود که بتوانند يک محور آزاديخواه و مترقي را در مقابل خميني شکل دهند, براي اين که بتوانند دربرابر نيروي عظيمي که خميني به راه انداخته بود و با چماقداري و سرکوبي مخالفان کارش را پيش ميبرد, ايستادگي کنند. با معرفي مسعود رجوي به‌عنوان کانديداي رياست‌جمهوري، مجاهدين از حمايت کليهٌ نيروهاي مترقي و مليتها و اقليتهاي قومي و مذهبي و مردم آزاديخواه برخوردار مي‌ شوند و در مرکز ‌ثِقل يک جبههٌ ضدارتجاعي قرار مي‌ گيرند. با حمايت اقشار وسيع مردم در سراسر ايران از مسعود رجوي، براي نخستين ‌بار پايگاه گسترده مردمي مجاهدين عينيت يافت و براي همگان آشکار شد که در يک شرايط بالنّسبه دموکراتيک و در يک انتخابات آزاد، مجاهدين چگونه پيش خواهند رفت و ارتجاع چگونه در برابر مجاهدين, گام‌به ‌گام, مجبور به عقب ‌نشيني و شکست خواهد شد... در فاصلهٌ بسيار کوتاهي، احزاب، سازمانها و گروهها و شخصيتهاي مترقي، اقليتهاي قومي و مذهبي، طيف گسترده ‌يي از کارگران، دانشجويان، دانشگاهيان، معلمان، کارکنان و کارمندان مؤسسات مختلف و اصناف حمايت خود را از کانديداتوري مسعود رجوي و برنامه اعلام‌شده او ابراز مي‌ کنند. گذشته از احزاب و سازمانهاي مختلف سياسي, اعم از سراسري و منطقه ‌يي و اقليتهاي مذهبي، دهها انجمن و کانون معلمان، بيش از ۸۰ انجمن و کانون دانشجويي، بيش از ۱۵۰کانون و تشکّل کارگري، صدها انجمن دانش ‌آموزي، صدها شورا و انجمن محلي، ۵۰۰تن از اعضاي هيأت علمي دانشگاههاي ايران، صدها تن از اساتيد دانشگاهها و مدارس عالي کشور و… سياري از شخصيتها و اَقطاب اجتماعي، با ارسال تلگرام و با موضعگيري سياسي، حمايت خود را از کانديداتوري مسعود رجوي براي انتخابات رياست‌جمهوري اعلام مي کنند» (۳۰خرداد بهروايت شاهدان, ص۷۸). 


فتواي خميني
۲۹دي۵۸ ـ خميني به‌ رغم اين‌ که گفته بود «بنا ندارم کسي را رد يا تاٌييد کنم» شخصا,ً دخالت کرد و فتواي حذف مسعود رجوي از کانديداتوري را صادر نمود. اين فتوا پس از آن صادر شد که تمام تلاشها و  «توطئه‌ ها»ي آشکار و پنهان «ارتجاع», چه «به شيوهٌ غيرمستقيم، از طريق کارگزاران و آخوندها و چماقداران و چه در صحنهٌ تبليغات عليه کانديداي نسل انقلاب», راه به جايي نبرده بود.
  پس از اين فتوا، مجاهدين با صدور اطلاعيه ‌يي انصراف کانديداي خود را از شرکت در انتخابات اعلام کردند. در اين اطلاعيه پس از «تشکّر بي پايان» از همه کساني که در اين کارزار شورانگيز از کانديداي «نسل انقلاب» پشتيباني کرده, «به ويژه تشکّر انقلابي در قبال يکصد تن مجروح و صدها مضروب ديگري که در گوشه و کنار کشور ضمن تبليغات به نفع ما صدمه ديده اند», چنين آمده است: «از همه هموطنان, به ويژه نيروهاي انقلابي و هواداران خود, تقاضا مي کنيم که حداکثر آرامش و بردباري انقلابي را نشان داده و خداي ناکرده به کوچکترين کاري که برخلاف موازين مردمي و انقلابي باشد, اقدام نکنند. به همين منظور, ما هيچ گونه راهپيمايي و يا تحصّن و اعتصاب و امثالهم را در اين شرايط روا ندانسته و آرزومند برگزاري هرچه آرامتر انتخابات هستيم, به ويژه نسبت به توطئه گراني که بخواهند با اقدامات هرج و مرج طلبانه دستاويزي به منظور رودررو قراردادن نهادهاي مملکتي با مجاهدين و هواداران آنها فراهم کنند, هشدار داده و باز هم بر ضرورت متانت انقلابي تاٌکيد مي کنيم...»  (مجاهد, شماره ۲۰, ۲بهمن ۱۳۵۸).


«پيام به خلق»
۳۰دي ـ پيام مسعود رجوي به «کليه نيروها و شخصيتهايي که از نامزدي او براي رياست جمهوري حمايت کرده اند... »:   «...کاش مي ‌توانستم شرط ادب به ‌جا آورده و از نزديک از تک ‌تک شما سپاسگزاري کنم و ديده در ديده, شرح اشتياق بدهم؛ اشتياقي مردمي و انقلابي نسبت به آزادي کامل ميهن و محو هرگونه ستم و زدودن جداييها …کاش مي‌ توانستم تنها قطره ‌يي از درياي صميمانه محبتها و اعتماد شما را پاسخگو باشم!… براي نخستين بار در تاريخ سازمانهاي انقلابي ـ که دوران طاغوت را با نبرد مسلّحانه شهري سرکرده اند ـ با چنان استقبال مردمي مواجه مي شويم که بيش از پيش مبينِ آمادگي خلقي قهرمان در ارتقا به مراحل نوين تکامل اجتماعي است و درست در همين نقطه است که بايستي خاضعانه به شما بگويم که اگر اين مبارزه انتخاباتي بازنده‌ يي داشته باشد، من نيستم. گرچه مي دانم هيچ ‌يک از شما نيز با ديدگاه برد و باخت و اول و دوم شدن به ‌مسأله نمي ‌نگريد؛ اما منظورم از “بازنده ‌نبودن”، اتّکا به جوششي خلقي و چشمگير از جانب بخشهاي بسيار وسيعي از مردممان است که با آرمانها و حتي اعتراضات ما هم‌ عقيده و همگامند... متاٌسفم که عده يي ماجراي نامزدي ما را چه بد تعبير کردند... حرفها زدند و دشنامها. آن هم نه در خَفا و پنهان و پوشيده, بلکه در ملاٌعام و مراسم جمعه و ايام عزا! ... برچسب زنديق و منافق و ساواکي و اجنبي پرست زدند و گاه خواستار اعدام شدند. صدها تن از خواهران و برادرانم مجروح و مضروب شدند ... از فردفرد شما تمنّاي حداکثر بردباري و خويشتنداري انقلابي را در اين شرايط حسّاس دارم. امر انقلاب، بيش از پيش نيازمند صبوري ‌است. مسئوليتي بس عظيم در قبال خدا و سرنوشت خلق، فارغ از هر تمايل هرج و مرج‌ طلبانه، که تا وقتي به مسدود‌‌ناشدن طُرق معقول و قانوني اميد مي ‌رود با حداکثر متانت و مسالمت همراه است...» (مجاهد, شماره ۲۰, ۲بهمن ۱۳۵۸).


«حمله سراسري ارتجاع»
۲بهمن ـ مجاهد, شماره ۲۰ ـ «حمله سراسري ارتجاع به مراکز و هواداران مجاهدين خلق بعد از نامزدي رياست جمهوري آقاي مسعود رجوي»: «... آنان از همان آغازِ اعلام کانديداتوري برادرمان مسعود رجوي, چاپخانه هاي عريض و طويلشان را به کار انداخته و با چاپ و انتشار اعلاميه هاي وَقيحانه و شرم آور سعي کردند چهره پاک و انقلابي برادرمان مسعود رجوي را خَدشه دار کنند... آنها... به وسيله روزنامه هايشان و با استفاده از تريبونهاي غَصبي و سوء استفاده از تجمّعات مذهبي و احساسات پاک مذهبي مردم و هم چنين وسايل ارتباط جمعي ازقبيل راديو و تلويزيون, حملات ناجوانمردانه خود را شدّت بخشيدند... با يک حرکت سيستماتيک در تهران و شهرستانها به مراکز مجاهدين حمله کردند و از هيچ عمل ارتجاعي فروگذار نکردند... [به عنوان نمونه] حمله بهمرکز امداد پزشکي مجاهدين در تهران در ۲۸دي ۵۸, که در آن حدود ۱۰نفر از مجاهدين مجروح شدند...» 
سازمان مجاهدين در اطلاعيهيي به تاريخ ۵بهمن۵۸,  از «شهادت عباس عمّاني, اولين شهيد سازمان در فاز سياسي, بهدست اوباش چماقدار» خبرداد که در روز جمعه ۲۸ديماه, که در حوالي ابتداي جاده ساوه مشغول چسباندن پوسترهاي تبليغاتي مسعود رجوي, کانديداي مجاهدين بود, جُمجُمه اش را شکستند و او را به شهادت رساندند...»


حمله چماقداران به مرکز امداد پزشکي مجاهدين
در شامگاه ۷بهمن, چماقداران با پشتيباني پاسداران مسلّح, بارديگر به مرکز امداد پزشکي مجاهدين در تهران يورش بردند. روز ۸بهمن, موسي خياباني در يک مصاحبه مطبوعاتي در مرکز امداد پزشکي مجاهدين گفت‌: «...در اين يکسال ما, به ‌کرّات, در مراکزمان، در ضمن مراسممان و در انجمنهاي هوادار سازمان و از جمله در همين مرکز امداد... بارها مورد حمله و هجوم قرار گرفته‌ ايم. تا اين‌که ديشب در اين ‌جا با يک هجوم مسلّحانه‌ و واقعاً وحشيانه, رو به ‌رو شديم و شما اکنون جاي تيرها و اثرات گلوله ‌ها را مي ‌بينيد… ما در برابر اين حملات ناجوانمردانه و پي ‌درپي همواره تلاش کرده‌ ايم صبر و بردباري داشته باشيم، چرا که ما يک نيروي مسئول هستيم، ما مصالح و منافع انقلاب را در نظر داريم و آنها را رعايت مي ‌کنيم، سعي ما اين بوده است که به اقدامات متقابل و کور متوسّل نشويم و واکنشهاي متقابل انجام ندهيم. تنها يکسري اقدامهاي سياسي انجام داديم، از جمله در هر مورد, مراتب را به مسئولان امر اطّلاع داده‌ ايم، با آنها در ميان گذاشته‌ ايم، نامه نوشته‌ ايم، اعلاميه داده ‌ايم و از آنها درخواست کرده ‌ايم که به اين مسأله رسيدگي کنند... و اخطار کرديم که با اين مسأله برخورد جدّي بشود و اگر با اين مسأله برخورد جدي نشود، ممکن است اتفاقات ناگواري بيفتد، کسي کشته بشود و متذکّر شديم که اين گروه معدود و محدود چيزي نيست که نشود با آن برخورد کرد. ولي متأسفانه به اين تقاضاهاي ما از طرف مقامها و مسئوليني که مورد خطاب ما بودند، ترتيب اثر داده نشد. تا اين‌ که ديشب مجدداً به اين ‌جا حمله شد، امّا اين‌ بار حمله يي بود با کيفيت متفاوت، به ‌طوري‌ که اگر هشياري برادران ما نبود، در اين‌ جا به احتمال زياد ۱۰ ـ ۲۰ نفر کشته مي ‌شدند. البته يکي از برادران ما تير خورد که الآن همراه با برخي ديگر از مجروحين اين حمله, در بيمارستان بستري است و غير از آنهايي که در بيمارستان هستند، تعداد ديگري از زخميها و سرشکسته‌ ها و… همين‌جا بستري هستند...» (مجاهد فوق‌العادهٌ شمارهٌ ۳  ـ  سه‌شنبه ۹بهمن۱۳۵۸(.


«آيندهٌ انقلاب»
۱۰بهمن ۵۸ ـ مسعود رجوي، در دانشگاه تهران تحت‌عنوان «آينده انقلاب» سخنراني کرد. او در اين سخنراني که چند روز پس از خاتمهٌ جريان انتخابات رياست‌جمهوري برگزار شد، مواضع سازمان مجاهدين خلق ايران را اعلام نمود و ازجمله, گفت: «.. بگذار تا دشمنان بيروني و دروني هر چه قدر مي‌ خواهند ستارگان بخت ما را به زمين بکشند، ولي ما باز هم آسمان را غرق ستاره‌ ها خواهيم کرد؛ با اختراني شبگرد، مصاديقِ طارق؛ همان تابندگان شب ‌کوب و ظلمت ‌سوز، هم‌ چون احمد رضايي و با اشعه نيمروز گلبرگهاي خورشيد، پرتوهاي جهل‌سوز، هم‌چون عباس عماني. بيچاره شب ‌پرستان، تيغ‌ به ‌کف، هَلهَله ‌زن با سُلاله خورشيد و با نسل ايمان چه خواهند کرد؟ بگو  هر‌چه مي ‌خواهند در پيچ و خم جاده ‌هاي تاريک به کمين خورشيد بنشينند، تا اسيرش سازند، بکشانندش و در لُجّه (= ميانه دريا) خون اندازند. ولي خورشيد در اسارت هم خورشيد است و از شهادتِ هر خورشيد نيز هزاران ستاره برخواهد خاست؛ جنگلي رويان از ستاره‌ ها، با ريشه‌ هايي در اعماق قلوب توده ‌ها؛ ...پس چه کسي و کدام قدرت خواهد توانست ما را بخشکاند و بسوزاند؟… چه کساني آرامش را حفظ کردند؟ چه کساني خون ‌جگر خوردند و دم برنياوردند؟ حتي اسم شهيد را هم اعلام نکرديم. سوز دل پدر و مادرش را تصوّر کنيد.
 اين بود آزمايش انضباط و اخلاق انقلابي و اخلاق اسلامي در برابر آن ضَرب و جَرحها. صدها تن مجروح در گوشه و کنار کشور و هزارها تن مضروب و کتک ‌خورده و تحريکات جمعه و ايام عزا و راديو و تلويزيون و شهيد… 
ما هم آزمايش داديم، اين آزمايش ما بود!  پس بگذاريد در همين ‌جا تشکّر بکنم از فردفرد ميليونها تني که در اين انتخابات، به ‌راستي، آزمايشِ حقّانيت، اصالت و رشد و بلوغ سياسي خودشان را نشان دادند. از همه مردم، از همهٌ آنهايي که صادقانه از ما حمايت کردند، به‌ ويژه جوانان شريف، شجاع و غَيور که توانستند بر احساساتشان غلبه کنند. و به ‌راستي چه کسي مي ‌داند که اين تحمّلها چه قدر مشکل است؟ مخصوصاً من بايستي از خواهران و برادران عزيز کُردمان تشکّر بکنم، وقتي تلفني با رهبران مذهبي و سياسي آنها تماس گرفتم و به آنها گفتم که به اجبار بايستي کناره‌ گيري بکنم و از آنها استدعاي آرامش کردم، برايشان فوق ‌العاده دردناک بود. خود آنها هم به ‌درستي نمي ‌دانستند که چه طور بايستي آرامش را حفظ بکنند، امّا با اين ‌همه، همه ‌گونه قول مساعدت دادند و در عمل هم ديديم… عده‌ يي ديگر از ما مي ‌پرسيدند چرا کانديداي ما بايستي حذف شود ولي تيمساران شاهنشاهي بر‌جا بمانند؟ باز هم من گفتم من نمي ‌دانم، ولي آرامش را بايد حفظ بکنيم… خوب اين از اخلاق و انضباط انقلابي ما… 
 فرداي انتخابات، مسلّحانه، به ما حمله کردند، باران دشنام و باران گلوله ‌هاي ژ‌‌ـ‌‌۳‌. اين ‌هم مظهر ديگري است از اخلاقيات آن‌ چناني در پشت مارک اسلام با برگ مأموريت!  
پس کجاييد اي مسلمانها؟! مگر نمي ‌بينيد چه به روز ما و هوادارانمان و خانواده‌ هايمان مي ‌آورند؟ ... مگر نمي ‌بينيد که چه طور طرفداران ما را در نظام جمهوري اسلامي سر مي ‌برند؟ پس چرا سکوت پيشه کرديد؟ مگر گناه ما چيست؟ ‌اي کساني که گوش داريد؟ مگر ما چه کرديم جز تحمّل رنج و اسارت؟
ولي بگذاريد تأکيد بکنيم، واي به روزي که تصميم بگيريم مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ بدهيم. آن ‌وقت خودتان پشيمان خواهيد شد. آن ‌وقت خودتان افسوس خواهيد خورد...» (مجاهد فوق‌العاده شماره ۴  ـ  ۱۱بهمن ۱۳۵۸(. 
  ـ سرکوبها, انحصارطلبيها و حق کشي ها و قلع و قمع ها همچنان ادامه يافت تا زماني که خميني بر آن شد که مجاهدين را از صحنه به کلي حذف و نابود کند.