با پشتیبانی Blogger.

دنبال کننده ها

۱۳۹۱ خرداد ۲۴, چهارشنبه

سلسله مقالاتي در معرفي روز تاريخي سي خرداد سرآغاز مقاومت عليه رژيم ضد بشري ولايت فقيه , روز شهدا و زندانيان سياسي , در آستانه گراميداشت اين روز , براي مشتاقان آزادي كه هر راهي جز مقاومت براي به زير كشيدن فاشيزم مذهبي و قرون وسطايي حاكم بر ايران , انحرافي , فريبكارانه و خيانت به مردم ايران ميدانند.
آري آنجا كه همه راههاي مسالمت آميز در برابر انحصار طلبي و ديكتاتوري به بن بست مي رسند , آنجا كه جز تسليم و سازش ويا مقاومت و نبرد هيچ راه ديگري ممكن و متصور نيست, مقاومت آغاز مي شود. مقاومت به هر قيمت براي آزادي و استقلال و حاكميت مردمي,  و در ميهن ما در سي خرداد 60 چنين شد. سي خرداد سر آغاز مقاومت در برابر توحش و خشونت:
 مباني اعتقادي مجاهدين
مسعود رجوي: «روز ۳۰ فروردين من در قم با احمد خميني در حال ديدار و گفتگو بودم. هدف بيان اعتراضمان به رفتار با آيت الله طالقاني و درخواستهاي بر حق ايشان در باره شوراها و حقوق دموکراتيک مردم و هم چنين بيان شکايتهاي خودمان از رفتار جنون آميز پاسداران و کميته چي ها و حزب الّلهيها در سراسر کشور بود. در اثناي همين بحث، احمد خميني که اداره کننده امور خميني و در عين حال رابط ما بود، گفت شما چرا معطّليد و چرا مباني اعتقادي خودتان را که امام به برادرتان هم گفته اند، نمي نويسيد و منتشر نمي کنيد، تا اين ضدّيتها تمام شود؟ چندي قبل از اين به برادرم (کاظم شهيد) قبل از اين که به عنوان اولين سفير ايران بعد از انقلاب ضدسلطنتي در مقرّ اروپايي ملل متحد به ژنو برود، با خميني در قم ديدار کرده بود. در اين ديدار خميني به او گفته بود به برادرتان بگوييد، مباني اعتقادي خود را بنويسند و منتشر کنند. و حالا احمد همان را يادآوري مي کرد. من مي دانستم هدف او و پدرش، اذعان ما به ولايت و رهبري سياسي و ايدئولوژيک خميني است. به دليل اين که وقتي چند ماه بعد کلاسهاي تبيين جهان را براي بيان و انتشار عقايد و جهان بيني مجاهدين تشکيل داديم, تاب نياورد و با آن کودتاي سياه ضدفرهنگي  از ما انتقام گرفت.

با اين همه آن روز (۳۰فروردين ۱۳۵۸) در جواب به احمد خميني گفتم، اي به چشم، هم الآن اصول اعتقاديمان را مي نويسم و امضا و تقديم ايشان مي کنم. سپس همان جا، در حضور خودش با لحن بسيار محترمانه خطاب به خميني نوشتم “حسب الامر آن پدر گرامي که از ارکان اعتقادي اين جانبان سؤال فرموده ايد”  معروض مي دارم که ”ارکان عقيدتي مجاهدين همان  ارکان عقيدتي دين مبين اسلام و مذهب حقّه جعفري اثني عشري است” در ادامه شهادتين نوشتم و سپس پنج اصل دين و مذهب را با يادآوري اين که ”در عموم کتب شرعيات (ابتدايي) آمده است” مکتوب کردم: توحيد، عدل، نبوّت، امامت و معاد. در ماده چهارم (مربوط به امامت) عمداً در مورد ۱۲ امام نوشتم که “آخرين آنها زنده و غايب است (و) به منصب امامت رسيده”. (يعني که امام دوازدهم خودش در منصب امامت حي و حاضر است و نيازي به زحمت سايرين نيست!) 
وقتي اين کاغذ را کپي گرفتم و نسخه اصلي را به احمد دادم تا براي خميني ببرد، به دقّت خواند و گفت همين؟!
گفتم بله، مگر نگفتند اصول اعتقادي را بنويسيم؟ من هم اصول اعتقادي را نوشتم و فردا هم منتشر مي کنيم تا ببينيم چماقداري و ضدّيتهايي که شما مي گوييد تمام مي شود؟
احمد گفت: آخر از رهبري امام و اقتصاد و مالکيت هيچ چيز ننوشته ايد...
گفتم: حاج احمد آقا، ايشان خودشان ارکان عقيدتي را خواسته اند نه اقتصاد و مالکيت و مسائل بحث انگيز ديگر را ...
احمد خميني که ديد بحث بيشتر فايده ندارد، همين کاغذ را گرفت و رفت و روز  بعد ما آن را منتشر کرديم و روزنامه ها هم منعکس کردند.
بعداً پدر طالقاني گفت: جگرم از اين شهادتين گفتن آتش گرفت. کساني که از قبل شهادتين را در اتاقهاي شکنجه و در برابر جوخه هاي اعدام مي گفتند، وضعيت به کجا رسيده که حال بايد بيايند بعد از سقوط شاه شهادتين بگويند» (مسعودرجوي، «استراتژي قيام و سرنگوني»، صفحه ۴۴).
    «... من همان شب به تهران برگشتم و روز بعد در شرايطى که حمله هاى چماقداران به بسيارى از دفاتر و ستادهاى مجاهدين به دنبال سخنرانى روز قبل خمينى شروع شده بود، در بعدازظهر ۳۱فروردين با احمد خمينى تلفنى تماس گرفتم و گفتم آيا روشن شد که دعوا بر سر ارکان عقيدتى و توحيد و نبوت و معاد نبود؟ و آيا روشن شد که هدف به ‌راه انداختن جنگ و خونريزى است و اين ‌که ما هم مجبور به دفاع از خودمان بشويم؟ احمد ابتدا خود را به نفهمى زد و گفت موضوع چيست؟ گفتم همه مى ‌گويند که فرمايشات ديروز امام مبنى بر “طرد مجاهدين و تعرّض به آنها” در حقيقت فرمان حمله و جنگ با ما بوده است. بنابراين مى ‌خواهم از طريق شما ايشان را مطلع کنم که هر چه پيش بيايد ما مسئول آن نيستيم. احمد گفت صبر کنيد بروم به اتاق امام و از خودشان بپرسم. من چند دقيقه منتظر شدم. احمد برگشت و بالکل تکذيب کرد که منظور خمينى در سخنرانى ديروزش مجاهدين بوده اند. بلادرنگ به احمد گفتم بسيار خوب در اين ‌صورت ما همين الآن اطلاعيه مى ‌دهيم و عين همين سؤال و جوابى را که در همين تماس با يکديگر داشتيم، نقل مى ‌کنيم و مى ‌گوييم که احمد آقا از امام پرسيدند و ايشان تکذيب کردند که چنين قصد و غرضى داشته اند. احمد گفت فقط اسم من را نياوريد امّا بقيه اش را مى‌ توانيد بگوييد. ما هم همين کار را در اطلاعيه يى که به فوريت صادر و منتشر شد، انجام داديم و نوشتيم که “عصر امروز با اعضاى خانواده امام تماس گرفته و حقيقت امر را جويا شديم که پس از سؤال از حضرت ايشان روشن گرديد که منظور ايشان چنين نبوده و ايشان چنين نظرى نداشته اند. همين‌طور راجع به مجعولاتى از قول ايشان مبنى بر ”طرد مجاهدين و تعرّض به آنها“ که عده ‌يى در گوشه و کنار کشور مدّعى آن بودند، سؤال کرديم که فرموده بودند به ‌هيچ وجه منظورى نداشته و چنين چيزى نگفته اند» (اطلاعيه ۳۱فروردين ۱۳۵۸- مجاهدين خلق ايران). 
    «به‌نظر مى ‌رسيد که خمينى که تازه توانسته بود بحران بستن دفاتر پدر طالقانى و موج اعتراضهاى مربوطه را با قبول تشکيل شوراها از سر بگذراند، ناگزير به يک عقب نشينى تحميلى در برابر مجاهدين هم تن داده است تا بحران ديگرى عليه انحصار طلبى او در بيش از ۲۰۰ نقطه کشور ايجاد نشود. البته ما در اين تاريخ نمى ‌دانستيم که توطئه و برگ ديگرى در دست اجرا دارد که همان دستگيرى مجاهد خلق محمدرضا سعادتى است که هفته بعد انجام شد.


    آخرين ديدار با خمينى
مسعود رجوي: «در اواسط هفته بعد، به من اطلاع دادند که احمد خمينى زنگزده و دعوت کرده است که در آخر هفته براى ديدار با خمينى به قم بروم. از تشريح جزئيات مى گذرم امّا مختصراً بايد بگويم که ما خودمان هيچ گاه عکس آن را منتشر نکرديم تا اينکه بعدها همين رژيم خودش آن را منتشر کرد علت اين بود که در بدو ورود هياٌت مجاهدين که فکر مى ‌کنم ۱۰-۱۲نفر بوديم، وقتى ديد برخلاف معمول و ديدارهايى که با سايرين داشت، باز هم از تکبير گفتن و دستبوسى خبرى نيست ناگهان از کوره در رفت و بر سر مجاهد شهيد محمود ميرمالک, که از اين صحنه عکس مى ‌گرفت به طرز بسيار خشن و زننده يى فرياد زد: “عکس نگير”! اين در حالى بود که دفتر خمينى خودش روز بعد خبر اين ملاقات را به مطبوعات داد... بعد از فريادکشيدن خمينى من براى اين ‌که اين ملاقات و آن ‌چه مى ‌خواهيم بگوييم، درهم نريزد، دوربين را گرفتم و با فيلمهايش به احمد دادم و رو به خمينى با اشاره به دوربين در دست احمد گفتم: «“خدمت خودتان باشد”. بعد که خمينى بر خودش مسلط شد، موسى (سردار خيابانى) و من را که هر دو مسلّح هم بوديم، در سمت چپ و راست خودش نشاند و شروع به صحبت کرد. اين را هم بگويم که بعداً فهميدم احمد به اشاره خود خمينى، دوربين را به مجاهد شهيد محمود ميرمالک برگردانده بود, امّا ما خودمان هيچ ‌گاه از عکسها استفاده نکرديم. 
     خمينى بعد از تعارفات اوليه و ابراز علاقه و دوستى شديدش نسبت به آيت الله شاه آبادى, پدر بزرگ برادر مجاهدمان محمود احمدى که در همين ملاقات حاضر بود، حرفش با ما اين بود که: خيلى از آقايان از شما شکايت و گله دارند وهمين ديروز هم که فهميدند شما اين ‌جا مى آييد، همه کتابها و اعلاميه هايتان را آوردند به من نشان دادند، اما من اعتنا ندارم و فقط مى ‌خواهم شما با مردم و اسلام باشيد تا اوضاع سابق به کشور برنگردد… (نقل به مضمون). 
   منظور خمينى از مردم و اسلام واضح بود. گردن گذاشتن به ولايت و هژمونى خودش را مى ‌خواست که طبعاً مرز سرخ ايدئولوژيکى ما با ارتجاع بود. 
    من هم گفتم: ما اسلاممان را ساده پيدا نکرده ايم بلکه اعتقاد به آن را از لا به لاى رنج و خون مردم ايران و جوخه هاى اعدام و اتاقهاى شکنجه به ‌دست آورده ايم. از شما هيچ درخواست دنيوى و مادى نداريم. در راه آزادى و استقلال ايران، ما را بدون کمترين چشمداشت دنيوى و مادى، کمترين سربازان خود بدانيد. اکنون قدرت سياسى و قدرت مذهبى در شما متمرکز شده و اگر در راه خدا و خلق از آن استفاده شود مى ‌تواند کون و مکان را تغيير دهد (نقل به مضمون). سپس خطبه حضرت على در نهج البلاغه در مورد حق مردم بر والى و حاکميت، و حق والى و حاکميت بر مردم را برايش خواندم و نتيجه گرفتم که محور و کانون همه مسائل و خواستها که انقلاب ضدسلطنتى هم اساساً براى آن به‌پا شد، مسأله آزادى است. خمينى اين نتيجه گيرى را تماماً  ًتاٌييد کرد و گفت: “اسلام بيش از هر چيز به آزادى عنايت دارد و در اسلام خلاف آزادى نيست, الاّ در چيزهايى که مخالف با عفّت عمومى است”. 
    دو روز بعد همين حرف خمينى در مطبوعات آن زمان به‌ تاريخ ۸ارديبهشت ۱۳۵۸ تيتر شد که “اسلام بيشتر از هر چيز به آزادى عنايت دارد”. در زيرش هم از قول من نوشته بودند: “ما مکتب اسلام را از لا به‌ لاى جوخه هاى اعدام و شکنجه ها کسب کرده ايم”. جالب است بدانيد که در بازگشت از همين ملاقات مطلع شديم که اطلاعات سپاه جديد التاسيس پاسداران در آن روزگار (غرضى و آلادپوش از بريده مزدوران پيشين) همراه با اداره هشتم ساواک که اکنون اسم جديدى پيدا کرده بود، به اتفاق ماشاء الله قصاب، کميته چى مستقر در جنب سفارت آمريکا، مجاهد خلق محمدرضا سعادتى را دستگير کرده و به نقطه نامعلومى برده اند. 
 مهدي خدايي‌ صفت درباره اين ديدار مي گويد: «من هم جزء هيأتي بودم که ... در معيت برادر مسعود و سردار شهيد موسي خياباني و عده‌ يي ديگر از مسئولان و نماينده‌ هاي بخشهاي مختلف سازمان، براي ديدار خميني به قم رفتيم‌ ... قبل از ديدار و در فاصله ‌يي که ما در خانهٌ احمد بوديم، احمد باز تلاش مي‌ کرد که به‌ نحوي به مجاهدين و به برادر مسعود بگويد که شما بياييد به ‌اصطلاح خودش با ”امام“ بيعت کنيد. ‌من يادم هست که از‌جمله مي ‌گفت بياييد کتابهاي ايدئولوژي ‌تان را بدهيد که امام ببينند و اينها را تأييد و امضا بکنند و از اين‌جور صحبتها. هيچ‌ وقت يادم نمي ‌رود وسط همين صحبتها بود که برادر مسعود به احمد خميني گفت خوب است که شما مسألهٌ “دست‌بوسيدن” را پيشاپيش به آقا بگوييد، براي اين ‌که وقتي آقا دستشان را براي بوسيدن دراز بکنند، ما چون عقيده نداريم به اين کار، آن ‌وقت ممکن است بد بشود! احمد خميني وقتي اين را شنيد، خيلي جا خورد و اصلاً رنگ و رويش پريده بود. براي من خيلي مهم بود و منتظر بودم ببينم که برادر مسعود راجع به چه چيزي مي ‌خواهند با خميني صحبت بکنند. چون‌ در ديداري با اين اهميت، خيلي صحبتها هست که مي ‌شود آن‌ جا مطرح کرد، امّا مهمترين چيزي که بايد مطرح کرد، چيست؟ 
تا جايي که من يادم مي ‌آيد، مضمون صحبت برادر مسعود ‌اين بود که ما هيچ خواست و تمنّاي مادي و دنيوي نداريم؛ ما اسلا‌ممان را ساده به ‌دست نياورده ‌ايم؛ ما اسلاممان را از لا به ‌لاي رنج و خون اين مردم، از لا به ‌لاي جوخه ‌هاي اعدام و تيرباران، به ‌دست آورده‌ ايم؛ قدرت روحاني و قدرت سياسي الآن در يک نقطه در شما متمرکز شده، خوب است که از اين قدرت در جهت خدا و مردم استفاده بشود. 
امّا مسألهٌ کانوني (=اصلي) اين صحبت، بحث آزاديها بود. يادم هست که برادر مسعود در خلال صحبتشان، جا به‌ جا به قرآن و نهج‌ البلاغه که همراه خودشان آورده بودند، استناد مي‌ کردند. دربارهٌ مسألهٌ آزاديها به خميني گفتند که مسألهٌ آزاديها در معرفي اسلام امر بسيار مهمي است، و شما اسلام را بايد با رويکرد آزادي معرفي کنيد، بايد روي مسألهٌ آزادي در معرفي اسلام تأکيد بکنيد. 
چون برادر مسعود بحث را از موضع اسلامي مطرح کردند، خميني ناچار شد تأييد بکند و بگويد که بله اسلام بر آزاديها بسيار تأکيد کرده است... 
در اين ملاقات تمام آن ‌چه مجاهدين با خميني مي‌ گويند در آزادي خلاصه مي ‌شود. خميني هم وقتي سازش ‌ناپذيري مجاهدين در دفاع از آزاديهاي اساسي مردم را مي ‌بيند، ناگزير اعلام مي‌کند: “اسلام بيش از هر چيز به آزادي عنايت دارد”. امّا واقعيت اين است که از اين تاريخ به بعد خميني، هرگونه ترديد در جهت حذف و سرکوبي مجاهدين را کنار مي‌ گذارد و همهٌ موضعگيريها و واکنشهايش در قبال مجاهدين جز در مسير نابودي آنان نيست...» (۳۰خرداد به روايت شاهدان, ص۳۷).
در غروب همان روز ۶ارديبهشت, به دستور خميني, مجاهد خلق محمدرضا سعادتي «درحالي‌که هنوز آثار شکنجه ‌هاي ساواک شاه بر بدنش باقي است»، به جرم «جاسوسي» براي شوروي دستگير شد و با وجود تلاش بي وقفه سازمان مجاهدين و نيروهاي ملي و آزاديخواه و به ويژه آيت الله طالقاني براي آزادي او از زندان, همچنان در بند ماند و تا پس از ۳۰خرداد۶۰, بي هيچ جرم و گناهي تيرباران شد.


      ميتينگ ترمينال خزانه
در روز ۴خرداد۵۸ ـ سالروز شهادت بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق ايران ـ ميتينگ بزرگي در ترمينال خزانه تهران برگزار شد. مردم از سراسر تهران براي شرکت در اين ميتينگ به جنوب تهران سرازير شدند. 
آيت الله طالقاني پيامي با صداي خودش بهاين ميتينگ فرستاده و در آن از فرزندان مجاهدش چنين تجليل کرد:  «امروز براي تجليل از شهيداني جمع شده ‌ايم که از خون پاک آنها پس از ۷سال سيلابها برخاسته است. همانها که براي درهم ‌کوبيدن شرک و بتها و اعادهٌ توحيد به ‌پا خاستند، دشمن مُشرک هم از همين جهت از آنها انتقام گرفت...  آنها شاگردان مؤمن و دلدادهٌ مکتب قرآن بودند؛ گوهرهايي بودند که در تاريکي درخشيدند. حنيف‌نژاد، بديع‌زادگان، عسکريزاده، مشکين‌فام، ناصر صادق، از همين تابندگان بودند. اينها راه جهاد را گشودند. درود و رحمت خداوند و همه خلق بر ‌روان آنها باد» (۳۰خرداد به روايت شاهدان, ص۴۲).     مسعود رجوي در اين ميتينگ سخنراني کرد و در پايان سخنانش, آيتالله طالقاني را از طرف مجاهدين به‌عنوان کانديداي رياست‌جمهوري معرفي کرد. جمعيت حاضر در ترمينال خزانه با هلهله و شادي از اين پيشنهاد استقبال کردند.    عباس داوري: «... براي خميني و دارودسته او اين ابتکار عمل مجاهدين، موقعيت بغرنجي ايجاد کرده بود. زيرا کانديداتوري پدر طالقاني با استقبال بسيار پرشور مردم ايران مواجه شد و به ‌سرعت زمينه ايجاد يک جبهه اجتماعي ـ سياسي گسترده‌ را حول مجاهدين و پدر طالقاني در مقابل ارتجاع فراهم کرد و پيشروي استبداد پشت پرده دين را با مانع جدّي مواجه ساخت.  اين ابتکار عمل, البته, يک اقدام مردمي و انقلابي بود و در راستاي سياستي بود که مجاهدين از روز اول در برابر خميني اتّخاذ کرده و با شيوه مسالمت ‌آميز و در نهايت صبر و تحمل انقلابي خواستار آن بودند که او را به پذيرش حق انتخاب مردم و آزادي نيروهاي سياسي مُلزم سازند» (۳۰خرداد به روايت شاهدان, ص۴۴).
از فرداي اين «ميتينگ» حمله و هجوم پاسداران به پايگاهها و مراکز استقرار مجاهدين شدت گرفت.


نامه مجاهدين به خميني
۱۵تيرماه۵۸ ـ بخشي از نامه مجاهدين خلق ايران به خميني درباره «تحريکات وسيعي که اين روزها در سراسر کشور, و ازجمله, شهر قم عليه مجاهدين خلق ايران در جريان است»:  «...نيمه شب دوشنبه ۱۱تير, تيراندازاي و حملات خيانت بار مشکوکي معطوف به محل استقرار پاسداران قم, که ساختمان آن در نزديکي ساختمان محل استقرار جنبش ملي مجاهدين در قم واقع شده است, شنيده مي شود... شايع مي شود که مجاهدين مسئول حمله به پاسداران هستند.  در  ساعت دوازده و نيم چهارشنبه ۱۳تير, صداي انفجار شديد, که بعداً معلوم شد ناشي از پرتاب نارنجکي به سمت پاسداران بوده است. لحظاتي بعد, پاسداران مسلّح ساختمان جنبش را محاصره و با سنگرگيري رزمي, مستقيماً, سلاحهاي خود را به جانب اعضاي جنبش نشانه مي روند» و مانع خروج افراد داخل ساختمان ستاد جنبش ملي مي شوند. فرداي آن روز «اوباش», در پناه حمايت پاسداران, به ساختمان جنبش حمله مي کنند و پس از «ضَرب و جَرح» افراد مستقر در ساختمان, آنها را دستگير مي کنند و به کميته مي برند. آنها پس از تصرف ساختمان محل جنبش, «که قبل از انقلاب مرکز سازمان زنان شهر قم بود, وسايل ساختمان را تخريب کردند». آنها پس از شکستن قفل درِ انبار «سازمان زنان سابق», «قرصهاي ضدّحاملگي و ساير اشيا و وسايل زنانه را با صحنه سازي بسيار وقيحانه در معرض عکس برداري و فيلم برداري خبرنگاران قرار داده و عکسها را به سرعت در بين مردم پخش کردند و مدّعي شدند که اين جا مرکز فحشاست... در شهر قم شايع کردند که مجاهدين خرمنها و سيلو را آتش مي زنند. در اصفهان شايع مي کنند که مجاهدين قسمتي از ذوب آهن  را آتش زدند. در مشهد نيز اعضاي مجاهدين را با گلوله مجروح کردند... همه اينها حلقه يي از زنجير توطئه هاي مداومي است که به منظور ريشه کن کردن يک نيروي انقلابي مسلمان طرّاحي شده است... دشمنان خدا و خلق چنين در نظر دارند که تصفيه حساب با انقلاب ايران را, در نخستين قدم, از مجاهدين خلق آغاز کنند؛ برادرکشي راه بيندازند و لبنان ديگري بيافرينند... يک تصفيه حساب ارتجاعي و ضدّانقلابي...  گزارشات و تحليلهاي ما چنين نشان مي دهد که در مرحله کنوني هدف تمامي اين توطئه ها وادارکردن ما به سکوت, به ويژه در مقابل مساٌله خطير و سرنوشت ساز قانون اساسي است...»
سازمان مجاهدين نامه اش را به خميني اينچنين پايان داد: «... غرض از عرض اين مطالب, طرح اين نکته است که آيا دولت حاضر, فعاليت سياسي رسمي و علني ما را در يک محيط آزاد و فارغ از اختناق مي پذيرد و يا بايد به اَشکال غيررسمي از فعاليت رو بياوريم؟» (مجموعه اعلاميه ها... ج۱, ص۲۱۱).


کنفرانس مطبوعاتي مجاهدين
۹مرداد۵۸ ـ سه روز پيش از برگزاري انتخابات مجلس خبرگان, مسعود رجوي, در يک کنفرانس مطبوعاتي «ديدگاههاي مجاهدين را درباره  پيشنويس قانون اساسي و مهمترين رئوس مورد نظر براي يک قانون اساسي مردمي» را براي خبرنگاران توضيح داد و ازجمله گفت: «...اگر جامعه ‌مان را به يک کشتي تشبيه کنيم، با تدوين قانون اساسي مشخّص کرده ‌ايم که اين کشتي به چه سمت خواهد رفت. آيا به ساحل نجات، ساحل رستگاري اجتماعي، آزادي و يگانگي خواهد رسيد يا به ‌عکس, به ژرفناي تفرقه، تشنّج، هرج و مرج و وابستگي؟… بنابراين, وقتي مي ‌بينيم که در قانون اساسيمان بر مضامين رهاييبخش انقلاب تصريح نشده، طبيعي است که خواستارش بشويم و فقدانش را معترض باشيم يعني قانون اساسي ‌يي را بخواهيم که ماهيت انقلابمان را تصريح کرده باشد. مگر اين قانون اساسي، مُرکّبش خون شهيدان نيست و مگر اين پيام شهيدان ما نبود؟ وقتي مي‌گوييم آزاديبخش، مضمونش روشن است. آزادي خلق از ستم ديکتاتوري… آزادي مليتهايمان از ستم مضاعف، آزادي زن، آزادي فعاليتهاي سياسي، آزادي مطبوعات، آزادي عقيده و مَرام، يعني تأمين آن فضايي که فرزند انسان بايد در آن تنفّس بکند؛ آن فضايي که منهاي آن, انسانيت, واقعاً, معنا ندارد. ما اين را مي ‌خواهيم و اين را به ‌جدّ هم مي ‌خواهيم؛ آزادي از شرّ محاکم نظامي. مگر نيست که اين ”آزادي و رهايي، جوهر تاريخ و جوهر انساني“ است؟ و مگر نيست که سير تاريخ خلاصه مي ‌شود به “گذار مداوم از قلمروِ ضرورت به قلمرو آزادي”؟» وي سپس اصلي ‌ترين رئوس قانون اساسي مورد نظر مجاهدين را اين چنين برشمرد: 
«۱ـ نظام شورايي، تنها شيوه اسلامي اداره جامعه؛ 
۲ـ کار، معيار و مبناي ارزش اقتصادي؛
۳ ـ محصول از آن کسي است که روي زمين کار مي ‌کند؛
     ۴ـ برابري کامل زن و مرد؛ ۵ ـ فرهنگ و آموزش رايگان؛  ۶ـ ملي کردن بيمه، بهداشت و طب؛   ۷ـ مستضعفين تکيه‌ گاه اجتماعي دولت اسلامي؛   ۸ ـ حقوق مليتها؛  ۹ ـ ارتش مردمي؛ ۱۰ـ صلاحيت دادگستري؛  ۱۱ـ حقوق کار و حريم کارگاهها؛  ۱۲ـ سياست خارجي غيرمتعهّد» (نشريه مجاهد شماره ۳  ـ  ۱۵مرداد۵۸).


نامه سرگشاده مجاهدين به خميني
۱۷مرداد۵۸ ـ سازمان مجاهدين خلق در نامه سرگشاده يي به خميني, چند روز پيش از يورش پاسداران و ارتش به پاوه, پيشاپيش, نسبت به وقوع حوادثي ناگوار هشدار داد و اعلام کرد:   «... از‌جمله مُبرم ترين مسائل کنوني صحنه سياست کشور، مسأله مليتها و مناطق کردستان، گنبد، بلوچستان و خوزستان است که متأسفانه تا کنون کمترين کفايتي در دستگاههاي مسئولِ رسيدگي به اين قضايا ديده‌ ايم. به ‌حدّي که دير نيست با دخالت ارتش يک فاجعه ملي و جنگ داخلي سر بگيرد، حال اين ‌که، به شهادت تمام تاريخ، اين مسائل هيچ‌ گاه با دخالت ارتش و به قيد خونريزي قابل حل نيست, وانگهي کدام ارتش است که در عين خونريزي و کشتار مردم بي پناه، باز هم از مشروعيت برخوردار باشد...؟» (مجموعه اعلاميه ها و موضعگيريهاي سازمان مجاهدين ..., شماره ۲, تهران, ۱۲اسفند۱۳۵۸, ص۶۰).


اعتراض به مُهر و موم کردن چاپخانه يادگار (آيندگان)   
ـ اعلاميه «جنبش ملي مجاهدين»... در اعتراض به«مُهر و موم کردن چاپخانه يادگار (آيندگان)  و بازداشت تعدادي از نويسندگان و کارکنان آن»: «... به کدام  مجوّزِ قانوني, قبل از محاکمه مي توان چاپخانه يي را تعطيل و انتشار روزنامه ها و مجلات وابسته به آن را, صرف نظر از هر ديدگاهي که نسبت به اين روزنامه وجود داشته باشد, خودسرانه, توقيف کرد؟ به اعتقاد ما, اين نشان ديگري است از لِگام گسيختگي برخي مراکز قدرت که در مسير انحصارطلبي خود هيج حدّ و مرزي نمي شناسند... ما هجوم نظامي اخير را تعرّض عليه آزادي تمام ملت ايران محسوب نموده... و ... رفع ستمي را که بر جامعه مطبوعات رفته است, به تاٌکيد خواستاريم...» (مجاهد, شماره ۴, ۲۲مرداد۱۳۵۸).
ـ روزنامه اطلاعات ـ بخشي از جرمهاي روزنامه «آيندگان», که باعث توقيف آن شد, عبارتند از:  «...گام گذاردن در جهت مخالف منافع جامعه مسلمانان و حکومت جمهوري اسلامي, نشر افکار انحرافي, نشر اخبار و تفسيرات غيرحقيقي و گزارشهاي غيرواقعي, همکاري و همگامي با تمام نغمه هاي مخالف انقلاب اسلامي و ايجاد تشتّت و تفرّق بين اقشار و گروههاي ملت مسلمان ايران, پخش اسرار دفاعي و نظامي کشور, ايجاد هرج و مرج در سازمان نيروي هوايي...»  همين روزنامه از توقيف روزنامه «آهنگر» خبرداد.