با پشتیبانی Blogger.

دنبال کننده ها

۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه

پشت سرهم وقايعي رخ داده اند که برآيندشان يک فرآيند انکارناپذيرتاريخ کنوني شده است: ديکتاتورها رفتني هستند.
 درطول کمترازيک سال اخير, در« جهان عرب و اسلام» , يعني منطقه اي که بيشترين تعداد و تراکم رژيمهاي استبدادي دنياي کنوني را در برداشت, حنبش حق طلبان و آزاديخواهان, برغم شليک گزمگان و انبوه شهدا, آن قدربر خواسته هايش پاي فشرد تا ديکتاتورها يکي بعد ازديگري سرنگون شدند يا درسراشيب سقوط دست و پا مي زنند: بن علي در تونس, مبارک درمصر, علي بن صالح در يمن.
درايران , ام القراء بنيادگرايي شيعي و مرکز «صدوراسلام عزيز»,  نيز , مارپيچ بحران حاکميت به اوج تازه اي رسيده, پايه هاي قدرت مي لرزد. ولي فقيه و گماشته قبلي اش گوش همديگر را مي جوند و چاقوي خود را تيزمي کنند. کل رژيم تاب تحمل حتي يک تشييع جنازه آرام را از دست داده....
.
 رويهمرفته مي توان گفت دنياي کنوني ديگر ديکتاتورها را بر نمي تابد. بخصوص دنياي افقي نسلهاي جوان (اکثريت جهان), - دختروپسر - و شبکه هاي اجتماعيشان, دست ديکتاتورها و فاتحه قدرقدرتي – مذهبي و لامذهبي, ازاين نگاه فرق نمي کند- را خوانده اند. آنها - مردم , به ويژه نسلهاي جوان -, با دست خالي, اينها- ديکتاتورها را - با تمام برج و باروي آهنين که دورخود کشيده اند, با کل سرکوب و سلاح قتّاله که به کارمي گيرند - , ديگر, به سادگي پذيرا نيستند و به حال خود نمي گذارند. به نظر مي رسد که رفتن ديکتاتورهاي ”پير و َسنگ شده” شرط حضور و برآمدن نسل جوان و دلبسته پيشرفت و آزادي ست. پيکارآزادي و زدن زيرآب  ديکتاتوريها,  داوبزرگ  قمار سرنوشت جوانان , تعيين کننده مسيرآينده نزديک  منطقه و جهان شده است.


گفتن ندارد که حرکت کنوني تاريخ به جوانان چشمک مي زند. همينست که در پيچ و خم جهاني شدن داد وستد همه چيز, ديکتاتورها ,حتي,  نزد ”ارباب بي مروّت دنيا” نيز از سکه افتاده اند. برغم سياست اپيزمنت (مماشات اوبا ما با بنيادگرايي ولايت فقيهي – نمونه رفتاردرعراق,  و استمالت انگليس و...). ... آدم, چشمهاي خود را مي مالد و به دورو نزديک مي نگرد: ياد سالهاي ۱۹۳۹ به بعد مي افتد(ائتلاف عليه فاشيسم), ياد سالهاي دادگاه نظامي نورنبرگ و محاکمه سران نازي. خاطره دادگاه آيشمن دراورشليم (۱۹۶۰/۶۱ ) به ذهن متبادر مي شود..... اکنون تريبونال ملل متحد در لاهه و محاکمه ملاوديچ.


يک بارديگر گامهاي تازه اي جهت تقويت داد و دادگستري جهاني, که اين بار با اندامهاي اجرايي و درحال رشد که ديگر نام و طرح مشخص دارند و سالهاي اخير بيشتر به چشم جهانيان آمده اند: قوانين و کنوانسيونهاي بين المللي, اعلام رسمي حق مقاومت درمقابل ظلم (مندرج درحکم منع تعقيب مقاومت ماه پيش توسط دادگستري فرانسه), نوزاد پرشگوني به نام اصل آرتوپي (مسئوليت براي حفاظت), حکم جلب قذافي و پسرش, حسابرسي تروريسم دولتي (پرونده قتل حريري درلبنان..),  فشرده مي نويسم, به نظرمي رسد  حلزون حقوق بشربين المللي سرش را از مارپيچ خانه بيرون آورده و کمي تندتر راه مي رود: محکوميت جنايت عليه بشريت و جنايت جنگي, قانون انساندوستانه بين المللي, , مردود شمردن ژنوسيد و اجراي اصل آرتوپي جلوي چشم جهانيان, همين اصلي که با امضاي شوراي امنيت برقطعنامه مربوطه مبناي آکسيونهاي نظامي غرب در ليبي است و  دارند تسمه ازگرده  ديکتاتورکريه و پريشانفکر مي کشند وهمه – به جزسازمانده و شرکت کنندگان کنفرانس ”ضد تروريسم” در تهران , با اشتياق منتظر نفسهاي آخرطرف هستند.


فقط هم مورد کلنل معمرقذافي,”مَلک الملوک” شمال آفريقا نبوده. دهه پيشتر وضعيت اضطراري پينوشه را داشتيم, که توازن قوا مانع شد و طرف  ِقصِردررفت. بعد دستگيري و انتقال فلان ديکتاتورخونريز آفريقايي (چارلزتيلر) به دادگاه ويژه سئيرالئون در لاهه,  سپس دستگيري و تحويل ميلوسويچ به دادگاه/ تريبونال يوگسلاوي ملل متحد(درلاهه) , محکوميت دميانوک  دردادگاهي درمونيخ, تقريباً ۷۰ سال پس از وقوع هولوکاست. هم اکنون نيز دراشتوتگارت آلمان ايگناچه مورواشياکا, سردسته باندهاي آدمکش روآندا, برصندلي ”اتهام کشتار و فرمان کشتارازراه دور” نشسته است, موردي جديد. وي سالها در مانهايم آلمان مستقر بود و ازآن جا دستورترورو آدمکشي جمعي مردم عادي بي دفاع را صادر مي کرد.  اين اولين دادگاه بين المللي است که (براساس قانوني از حقوق بين الملل که از سال ۲۰۰۲ بدينسو اعتباراجرايي يافته) در آلمان تشکيل مي شود, يقيناً آخرين آن نخواهد بود. و بالاخره, همين دوسال پيش دستگيري رادوآن کاراچيک, و اکنون بعد از ۱۶ سال اختفاء و اغماض صاحبان قدرت, سرانجام دستگيري و انتقال ” ژنرال ملاديچ” به لاهه. ديديم که آن ژنرال متکبر و گردنکش, که به سادگي فرمان کشتار و  تصفيه قومي مي داد, اکنون سر تراشيده و مات, خفيف  و خوار برصندلي اتهام نشسته , بلند که حرف مي زند از سالن دادگاه اخراج مي شود! عدالت صبوراست ولي ول کن نيست. هريک از اين دادگاهها که برشمردم  گامي ازحرکت همان حلزون به راه افتاده است:  نمودي از مدنيت معاصرو نمونه اي از ديناميسم جديد داد و عدالت.  مردان جنايتکاري که زماني در تصور مصونيت ابدي ديکتاتوري بي محابا فرمان کشتارمي دادند و يکته تازي مي کردند .... مالکي و عاملان جنايتها براشرف  نيز نوبتشان خواهد رسيد. ..... نه به انگيزه انتقام, بلکه براي حصول عدالت است که فراموش نمي کنيم.


روندي که اشاره کردم  داشت افتان و خيزان پيش مي رفت که ناگهان « توفان عرب» درگرفت.  فرآيندي قطعاً تاريخي که بي ترديد بر ”عجم” نيز  تأثيرات خاص خود را دارد :


 پيش روي نسل بيشماران ايران, جمله ديکتاتورهاي فرتوت جهان عرب سريعاً به هزيمت افتادند. دانه درشتها, پشت سرهم, از تخت  سرنگون شدند ... پس «مي توان و بايد»!  شمارش معکوس سلطه مطلق بقيه هم که قدرت خود را صاحب مطلق قانون و حق مردمان مي دانستند شروع شده است. حالا جلوي چشم ايران و جهان قذافي دارد  نفسهاي آخر را مي کشد و بشاراسد هم در غرقاب نفرت عمومي, تحريم  و انزوا.....دست و پا مي زند.
 +++
 همين نمونه ”دکتربشار اسد” ,چشم پزشک سابق مقيم لندن و قصّاب کنوني مردم شهرهاي به پاخاسته سوريه را بگيريد. ۲۹ سال پيش حافظ اسد, پدروي و ديکتاتورسابق سوريه درمقابل مخالفاني که در شهر «حنا» دست بالا را داشتند, در موقعيت مشابهي قرارداشت. چه کارکرد؟ ابتدا درب کشور را روي خبرنگاران و رسانه هاي خارجي بست, سپس گردانهاي توپ و تانک و ۱۲ هزارنيروي تا دندان مسلح, بعلاوه هواپيماهاي پرازبمب به آن شهرفرستاد و فرمان آتش داد, نه تنها به سمت مخالفان مسلح, بلکه به روي محله هاي مسکوني در تقريباً سراسرشهر حنا. حتي به کودکان هم رحم نکرد.  با شکيک اززمين و هوا و قتل عام دستکم سي / چهل هزارنفري از اهالي بي دفاع شهر ميخ خود را در خون کوبيد. آن زمان دنيا و قدرتهاي بزرگ که هيچ, حتي ممالک همسايه هم اعتراضي نکردند.  ديکتاتوري حزب بعث سوريه ( دررأسش حافظ اسد و خاندانش ) در”قدرت” تثبيت شد. خبرگزاريها و سخنگوهاي رسمي و نيمه رسمي شرق و غرب (به جاي حقوق بشر) قتل عام را توجيه کردند, که  « حافظ اسد و دولت سوريه عامل ثبات درمنطقه» بوده است! همان دولتي که به لبنان هم لشگرکشيد! خب, آن زمان هنوزدهه آخر «جنگ سرد» بود و ژنرال اسد با برژنف  عکس مي گرفت.
 درپايان دهه نود که اردوي شرق فروپاشيده بود, درآستانه جنگ کويت, اسد ( ديکتاتورورهبر حزب بعث سوريه) ترجيح داد – به جاي پشتيباني حزب بعث عراق - با طرف قويتر(يعني با ايالات متحده- بوش پدر) بسازد. مدتي اين ديکتاتوري خونريز سوگلي دوم آمريکا درمنطقه بود, ۱۹۹۴حتي مستربيل کلينتون هم به زيارت حافظ اسد راهي دمشق شد و دستهاي خونين وي را به گرمي فشرد. خلاصه,حافظ اسد, با وجودي که روابط خوبي با ولايت فقيه بهم زده بود, کماکان به عنوان «ستون ثبات منطقه» تروخشک مي شد. ترکيه هم لام ازکام بازنمي کرد که هيچ, روابط  برادري با سوريه داشت.
حافظ اسد که مرد, خاندان اسد و..., که دهها سال بود عمود خيمه قدرت و ثروت مملکت به شمارمي رفت, براي تثبيت اليگارشي حاکم پسردوم ديکتاتوررا ازلندن و مطب چشم پزشکي به دمشق فراخواند. بشاراسد همه کاره شد. ديگر اقوام و نزديکانش هم, دررأس ارتش, پليس و سازمان امنيت و... معلوم شد دولت بشار با رنگ و روغن جديد, اما با همان ساختارها و رويه کاري,  همان الگوي ديکتاتورمرحوم ابوي را ادامه مي دهد, البته منهاي شمايل نظامي.
بعدها که انقلاب اطلاعات جهان را کمي متحوّل و به هم نزديکترکرد. مردم منطقه و جهان, بخصوض جوانان افقي بهم وصل شدند, نسيم آزادي عقيده و حقوق بشر به همه جا پيچيد. ديگر, رفته رفته, موقعيت ديکتاتوريهاي خونريز و ساختارهاي عمودي يک طرفه متزلزل شد. زيرپوسته خشن استبداد, همه جا زمزمه « نان و آزادي»  به جنب و جوش آمده بود. سرانجام بيکاري, ستم و تحقير کار را به انفجار کشاند. توده هاي جوان, دليرو حق طلب, به ميدان آمدند  و جمله ديکتاتورها به هزيمت افتادند. توفان عرب که پيش آمد, بادهاي تند سرنوشت برسوريه , «ستون ثبات منطقه»,  نيز وزيدن گرفت. مردم, رفته رفته به خيابان ريختند, ابتدا کم شمار, بشار اسد با تاکتيکهاي پيش پا افتاده فريب, - وعده و وعيد درعين سختگيري امنيتي -  مانورداد: هم تيراندازي و هم سخنراني! اما توفان فروننشست, جمعيت خيابان و شمار شهرهاي معترض بيشترو بيشتر شد.  درگيري و شعارهاي تند و مارش خياباني شهربه شهر تمام کشوررا گرفت. بشاراسد بارديگر توپ و تانک را جمع و جور و به شهرها و خيابانهاي کشورفرستاد. همان رويه ابوي و ديکتاتوري سابق, اما زمانه عوض شده بود. خبرها در لحظه به سراسردنيا مي رفت و مشتش باز مي شد.  وانگهي, جهان ديگر آن جهان دوقطبي نبود و جنگ سرد  نقشي نداشت. ديگر «عامل ثبات درمنطقه» نيز مثل سابق مهم نبود. اصلاً از « تفاهم» بيروني خبري نبود. برعکس, برخلاف زمان پدرش, ملل متحد  و سازمانهاي حقوق بشري به سرعت موضع گرفتند, عليه جنايتهاي جاري خاندان اسد.  متحدي چون ولايت فقيه هم براي «پرستيژ» اش منفي بود. البته سپاه قدس و شاخه هاي سوري اش در شليک و کشتار مردم فايده « اتحاد استراتژيک» خود را نشان مي دهد, حتي عراق هم  اين کاره است (۱). شايد , حتي, وجود اين آليانس عجيب الخلقه مذهبي- لامذهبي ( سوريه لاييک  + ”جمهوريهاي اسلامي عراق و ايران”) قدرتها را کمي مجاب کند! چرچيلي که درآن طرف نيست, چمبرلنها را مي شود به راه آورد. لابد همين فکر است که بشاراسد را در ادامه کشتار جسور کرده, ولي جهان جديد و جوانان – سوريه و منطقه و..- چه کارمي کند؟  آن طرف مرز, ترکيه را چه کند, که برخلاف زمان پدرش مرزهاي خود را به روي مخالفان و اپوزيسيون بازکرده است؟ گروههاي مخالف ديکتاتوري اسد درترکيه دورهم جمع شدند و صداي نمايندگان و سخنگويانشان در جهان مجازي پيچيد. پس آلترناتيوي وجود دارد.  تظاهرات خياباني هم , با سوزاندن تصاوير خامنه اي- احمدي نژاد,  جواب  اتحاد جنايتکاران عليه بشريت را مي دهند. ملل متحد و نهادهاي حقوق بشري هم طرف مردم موضع مي گيرند (۲). وانگهي, با افشاي دخالت سپاه قدس در کشتارها, با موضع رسمي ولايت فقيه عليه حرکت مردم سوريه, اکنون ديگر افکارعمومي منطقه و جهان فهميده که آن « حاکميت ملي » خاندان اسد  روي «آليانس ديکتاتورها» سوارست!


 آيا نيروها, احزاب و گروههاي آزاديخواه کل منطقه خاورميانه و شمال آفريقا  نيز به صرافت مي افتند, ضرورت همبستگي / بلکه همگامي و نوعي تجمع و  اتحاد منطقه اي را دردستورکار قرارمي دهند ؟
 سازمان ملل, سازمانهاي حقوق بشري, سياستهاي اروپايي و حتي , لنگان لنگان سياست آمريکايي نيز عليه بشاراسد, ديکتاتورخونريزسوريه, پرچم نشان مي دهند. «تحريم» و, شايد, درصورت پايداري پيکار آزادي در خيابان,  حکم جلب بين المللي ديکتاتورسوريه نيزمطرح شود. مبارزه براي آزادي آينده دارد و ديکتاتورها رفتني اند.
همين الان که اين سطوررا مي نويسم خبرگزاريها گزارش داده اند, واحدهاي توپ و تانک بشار اسد , با همان طرح و برنامه قتل عام مردم بي دفاع( به سياق پدر), اين بار وارد شهر « َحماه» شده اند. خبر, ثانيه اي پس از ورود تانکها به جهان پخش شده. خبرنگاران, فعالان حقوق بشري,  رسمي يا گمنام, به علاوه نسل جوان, با تلفن دستيهاي دوربين دار, کمپيوتر و انترنت و ماهواره و.... همه  جهاني شده اند, کشتار را نمي شود در خفاء پيش برد. تاوان دارد. ديگر توده هاي معترض و شورشگر, بعد از هرکشتاري در انزوا و و بي خبري فراموش نمي شوند. با هرقتلي, تصويرقاتل و مقتول, روي آنتنهاي جهان همه را به اعتراض مي خواند. دنيا و وجدانهاي بيدار و نگران, مردم عادي و  سازمانهاي حقوق بشري فعالند, جهان ديگر مثل سابق بي خبرو ساکت نمي ماند. صداي اعتراض, درشليک گلوله و زجرزندان و شکنجه محو و خاموش نمي شود. شبکه هاي اجتماعي زنده و گسترده اند, فشار ازپايين , - بني آدم اعضاي يکديگرند - . بالاييها را هم آرام و بي عمل به حال خود نمي گذارد. ”مرزهاي بسته” بشار اسد, گره ازکار فروبسته او نخواهد گشود. نفرت ازفرمان کشتار بيشماران حق طلب جهاني مي شود و دامن او و حاکميتش را خواهد گرفت. با ادامه توفان عرب,  توازن قواي استراتژيک منطقه اي آشکارا به زيان بشار اسد است, سقوطش دير و زود دارد, قطعاً سوخت و سوزندارد. شمول زمان و « فراموشي جنايتها» آکتوئل نيست.


 اکنون همه اين وقايع اتفاقيه, نسبت به دوران جنگ سرد و يخ زدن حقوق بشر,  وضعيت متفاوتي را , به سود مردم ازاديخواه, رقم مي زند. جمع که مي زنيم مي بينيم فرآيند جاري,  رشد و نموّ «پايه دوم سيستم دموکراسي» را جدّي تر مي کند. محض فايده تکرار اشاره مي کنم: پايه نخست دموکراسي  همان ميزانهاي کلاسيک است( انتخابات آزاد, حکومت قانون و کثرت گرايي) , اما پايه دوم , رو به رشد آشکار, مؤلفه رعايت حقوق بشربين المللي توسط دولتها ست. حقوق بشرو مراعات تعهدات و کنوانسيونهاي بين المللي. اين دوّمي که پيشترها جنيني, فقط  درسند و نوشته هاي اوليه حبس بود, اکنون سرازتخم تاريخ بيرون زده , صداي جيک جيک اش در « لاهه» به گوش مي رسد.
 اکنون, شهر لاهه, به اعتبار شمار و موارد کاري در دادگاههاي کيفري بين المللي اش, معبد و مکه ستمديگان و حق طلبان, شهر افتخارداد و دادگستري بشري شده است.
 ديکتاتورها از اين شهر و دادگاههايش, از دادستانها و قضاتش مي ترسند –  و بگذاربيشتر بترسند! ازترس و لرز همين عدالتخانه ها ست که خامنه اي, جبّار فرتوت و شاخ شکسته ,بانکدار تروريسم جهاني,  به « کنفرانس ضد تروريسم» درتهران دعوت مي کند  و بسياري جانيان شناخته شده عليه بشريت, مجرمان مارک خورده گذشته و حال و آينده, در ام القراي تروريسم, کناراو ”کنفرانس” مي دهند. ولي فقيه بي خود زورمي زند. تدبير چرخ گردون فراتر از اينهاست. و نسل بيشماران منطقه و جهان آشکارا براين خيمه شب بازيها اشراف و برتري عملي دارد. دنيا تجربه خودکشي, يا محاکمه و مکافات ديکتاتورهاي قرن بيستم را مي شناسد. درقرن کنوني نيز سرعت وقوع  و شمار رويدادهاي آموزنده بيشترشده:  بعضي از اين ديکتاتورها را  کدَبسته تحويل قانون دادند و برخي را , سرتراشيده بر خاک ذلت مي بينيم!


 ديگر برتري ”قدرت” بر قانون قطعاً مطلق نيست. سمت و سوي جنبشها اثبات کرده که هدف  فراسوي سقوط استبدادست: پيش به سوي آزادي.  ديکتاتورها بدون ترديد رفتني اند!


-----------------------------------


۱ - خبرگزاري فرانسه ۷/۴/۹۰: «نخست‌وزير عراق گفت، ثبات منطقه‌اي با ثبات سوريه مرتبط است، وي درحالي که اتحاديه اروپا و آمريکا تحريمها عليه دمشق را افزايش داده‌اند، خواستار روابط اقتصادي قويتر شد.  


دفتر وي در بيانيه‌اي گفت، نوري مالکي به هيأتي از تجار سوري روز دوشنبه در بغداد گفت، ”ثبات منطقه درکليت آن به ثبات و امنيت سوريه بستگي دارد ”. »


۲ – بي بي سي- فارسي - جهان – ۵ ام ژوييه: ”عفو بين الملل سوريه را متهم به جنايت عليه بشريت کرد


http://www.bbc.co.uk/persian/world/۲۰۱۱/...


عفو بين الملل مي گويد سرکوب معترضان و طرفداران دمکراسي در سوريه احتمالا جنايت عليه بشريت است و خواستار تحقيق درباره اين خشونتها شده است.”