۱۳۹۰ مرداد ۷, جمعه
خميني پس از سركشيدن جام زهر قطعنامة 598 براي كينجويي از مقاومتي كه او را ناگزير به پذيرش آتشبس كرده بود, كشتاري وحشيانه را در زندانها آغازكرد, با اين پندار خام كه ريشة جنبش مقاومت عليه رژيمش را به كلّي بخشكاند.
قتل عام زندانيان سياسي در تابستان و پا ييز 67, بيش از سي هزار زنداني را كه حاضر به تسليم و وادادگي نشدند, به كام مرگ فرستاد. به طوري كه پس از اين كشتار وحشيانه, اگر اَحدي از زندانيان سياسي زنده ماند, باعث شگفتي است.
مسعود رجوي در مصاحبهيي با «راديو مجاهد» در 24 آذر67 در اين باره گفت: «اصلاً بحث اين نيست كه خميني چند نفر را اعدام كرده، بحث اين است كه بايد ديد چه كساني را باقي گذاشته است؟ مگر جنايتكاريِ خميني حدّ و مرز ميشناسد؟ نه، اصلاً اين طور نيست. با ددمنشي كامل، با رذالت و هرزگي غيرقابلتصوّر، بي محابا, خون ميريزد. هيچ قاعده و قانون، هيچ نظم و نظام و هيچ حساب و كتابي را هم نمي فهمد. اگر كسي اين را باور نكند اصلاً خميني و رژيم خميني و مزدوران و دژخيمان خميني را نشناخته است. اين جاني پست فطرت اگر غير از اين ميبود يك روز هم نمي توانست حكومت كند...»
تدارك كشتار 67
تدارك كشتار سال 1367, از مدتها پيش چيده شد. خميني يكي دو سال پيش از اين قتل عام, بر آن شد تا تَسمه از گُردة زندانيان سياسي بكشد. او در نامه يي به منتظري به تاريخ 12 مهر 65, از «هياٌت عفو» و آزاديِ شماري از زندانيان سياسي به پيشنهاد آن هياٌت, انتقاد كرد و نوشت: «... آزادي بيرويّة چند صد نفر منافق به دستور هياٌتي كه با رقّت قلب و حُسن ظنّشان واقع شد, آمار انفجارها وترورها و دزديها را بالا برده است...»
منتظري چند روز بعد (17مهر 65) در پاسخ نامة خميني نوشت: «...بسياري از بي گناهان و يا كم گناهان و افراد مريض و رواني را كه آزاد كردم, به عقيدة اكثر علاقمندان به حضرتعالي, بزرگترين خدمت را به شخص حضرتعالي كردهام. ولي بدانيد... ظرفيت همه زندانهاي كشور حدود سي هزار نفر است در صورتي كه زندانيان ايران, اعم از عادي و سياسي و مواد مخدّر, حدود نود الي صدهزار نفر است, يعني تقريباً سه برابر. امكانات غذايي و بهداشتي و دارويي بسيار كم, امكانات آموزشي تقريباً صفر... زندانبانها نوعاً افراد جاهل و يا تندخو و داراي عقده بودند كه غير از فحش و كتك منطق ديگري نداشتند و بالاخره زندانها در شُرُف انفجار بود كه من دخالت كردم و در اثر پيگيري خيلي بهتر شده است ولي افراد تند و وارثان امثال لاجوردي منتظر استشمام نظر بيت حضرتعالي هستند تا خشونتها را از سر گيرند و ميگويند خشونت نظر امام مدّ ظِلّه است زيرا لاجوردي نمايندة معظّم لَه بود و او اين روش را ميپسنديد».
منتظري در ادامه مينويسد:
«آيا ميدانيد عدّة زيادي زير شكنجة بازجوها مردند...؟ آيا ميدانيد در بعضي زندانهاي جمهوري اسلامي دختران جوان را به زور تصرّف كردند...؟ آيا ميدانيد چه بسيارند زندانياني كه در اثر شكنجههاي بيرويّه كور يا كر يا فلج يا مبتلا به دردهاي مُزمن شدهاند و كسي به داد آنها نميرسد...؟»
منتظري در همين نامه اشاره دارد كه تمام امور مملكت به دست سه نفر و در راٌس آنها هاشمي رفسنجاني, اداره ميشود:
«... چند سالي است كه عملاً ادارة كشور و انقلاب را حضرتعالي به رؤساي سه قوّه و شخص آقاي حاج احمدآقا سپردهايد و همة كارها از ريز و درشت و تخصّصي و غيرتخصصي را بايد آقايان صلاح بدانند و تشخيص دهند, و در عمل آقاي موسوي, نخست وزير, تسليم آقايان خامنه اي و هاشمي و حاج احمدآقاست... يعني در حقيقت سه نفر تصميم گيرندهاند...» (خاطرات «آيت الله منتظري», چاپ «اتّحاد ناشرين ايراني در اروپا, ص 512).
«كميسيون مرگ»
فتواي كشتار زندانيان سياسي در تابستان 67 را خميني داد و آمران و عاملان اين كشتار, به طور عمده, اينها بودند: رفسنجاني, خامنه اي, ري شهري (وزير اطلاعات رژيم), علي فلاحيان (قائم مقام وزير اطلاعات), موسوي اردبيلي (رئيس شوراي عالي قضايي) و اعضاي «كميسيون مرگ».
«هيأت عفو»، كه زندانيان آن را «كميسيون مرگ» ميناميدند و اجراي فتواي خميني را براي كشتار زندانيان سياسي به عهده داشت, عبارت بودند از:
جعفر نيّري (از سران گروه «مؤتلفه», رئيس شعبه اول دادگاه تهران, رئيس «كميسيون مرگ»), مرتضي اشراقي (دادستان تهران, عضو «كميسيون مرگ»), ابراهيم رئيسي (از شكنجهگران دادستاني و معاون دادستان و عضو «كميسيون مرگ»), اسماعيل شوشتري (رئيس سازمان زندانها, وزير دادگستري در دولتهاي رفسنجاني و خاتمي), مبشّري (حاكم شرع زندان اوين و عضو «كميسيون مرگ»), پورمحمدي (نمايندة وزارت اطلاعات در زندان اوين و از اعضاي «كميسيون مرگ»), حسين مرتضوي (رئيس زندان اوين), محمد مغيثه اي با نام مستعار ناصريان (رئيس زندان گوهردشت كرج), داود لشكري (معاون رئيس زندان و مسئول انتظامي و امنيتي زندان گوهردشت), موسي واعظي با نام مستعار زماني (از مسئولان وزارت اطلاعات), مجتبي حلوايي (معاون امنيت رئيس زندان اوين).
«كميسيون مرگ» از بعد از ظهر روز چهارشنبه پنجم مرداد67 كار خود را در زندان اوين آغاز كرد و نخستين دسته از زندانيان مجاهد در اين روز در يك محاكمه فرمايشيِ چند دقيقهيي به مرگ محكوم شدند.
بنا به گفتة شاهداني كه از اين كشتارها جان به دربردند, «هياٌت مرگ» از مجاهدين اسير «هويّت سازماني و تشكيلاتي»اش را ميپرسيد. بسته به اين كه ميگفت «مجاهد», يا «منافق», سرنوشتش را رقم ميزد. اگر كسي در پاسخ به اين پرسش كه تعلق سازماني شما چيست؟ ميگفت: مجاهدين, بيدرنگ به اعدام محكوم ميشد. نخستين دسته از مجاهدين را در سحرگاه روز 6مردادماه به جوخة اعدام سپردند.
«كميسيون مرگ» به رياست نيّري اين كشتار را از روز شنبه 8مرداد, نخست از زنان مجاهد, در زندان گوهردشت آغازكرد.
كشتار مجاهدين در ماه مرداد به شديدترين وجه ادامه داشت.
«كميسيون مرگ» پس از قلع و قمع مجاهدين, از روز پنجم شهريور 67 كشتار مبارزان چپ را آغازكرد.
شمار شهيدان كشتار تابستان 67
به گزارش شاهداني كه از اين ورطة مرگ جان سالم بهدربردند, «اين كشتار فجيع و بيسابقه با حكم كتبي، دستورهاي روزانه و نظارت مستقيم شخص خميني صورت ميگرفت. در سراسر هفتههايي كه اين قتلعام جريان داشت، تمام پاسداران و مسئولان زندان در آمادهباش كامل بهسر ميبردند، تمام مرخصيها را لغو كرده بودند و جز يك خط تلفن كه در اختيار ”كميسيون مرگ“ قرار داشت، هيچ امكان ارتباطي ديگري وجود نداشت. به كاركنان اداري و نگهبانان و پاسداران دستور ميدادند تا در حلقآويز زندانيان شركت كنند و بر سر و سينهٌ شهيدان حلقآويزشده مشت بكوبند؛ تا هركس چنان در اين قساوتها شريك و آلوده باشد كه اسرارشان را برملا نكند. تنها معدودي از زندانيان كه شاهد مستقيم صحنهٌ اين اعدامها بودهاند، جان بهدر بردهاند. برخي از شاهدان در اثر روبهروشدن با آن صحنههاي فجيع تعادل رواني خود را از دست داده و تا ماهها بعد قدرت سخنگفتن دربارهٌ آن را نداشتهاند. تعداد انگشتشماري از اين شاهدان توانستند از جهنم آخوندها خارج شوند و در مقابل مراجع بينالمللي شهادت بدهند...
درباره شهيداني كه در اثر اين نحوهٌ اعدام جان باختهاند، رژيم آخوندي از انتشار هرگونه اطلاعات, آمار و اسامي يا محلهاي تدفين آنها خودداري مي كند. از انبوه شهيداني كه در ملاٌعام حلقآويز شدند، جز نام اندكي از آنها بهدست نيامده است. گزارشهاي متعدّدي كه از حلقآويزكردن دستههاي7 تا 20نفري مجاهدين از كرمانشاه و هَرسين و ايلام و دزفول و گرمسار و ساوه و ورامين و كرج تا تبريز و مشهد و بندرعباس و… رسيده، نشان ميدهد كه در زمستان سال67 بسياري از زندانيان سياسي را نيز با عنوان محكومان دادگاه مواد مخدّّر در ملاٌعام بهدارآويختهاند... زندانيان ازبندرسته، شواهدي ارائهميكنند كه نشان ميدهد در زندان گوهردشت تا 25شهريور67، حداكثر 300تن باقي مانده بودند كه به اوين منتقل شدند. گزارشهاي موثّقي از انتقال 860 جسد، از اوين به بهشتزهرا، تنها در روزهاي 22 تا 26 مرداد67 در دست است. همچنين در 3بند زندان زنان اوين، 80درصد خواهران مجاهد را تا شهريور67 به دار آويخته يا تيرباران كردهاند... طي يك نوبت در زندان اروميه 400تن، طي يك نوبت در زندان رشت بيش از250تن، و طي يك نوبت در زندان مشهد 84تن اعدام شدهاند...
مطابق گزارشهاي ديگر، دژخيمان خميني تنها در شب عيد غدير آن سال، 350 نفر را به دار آويختهاند. يكي از جلادان زندان وكيلآباد در يك تماس تلفني به مركز گزارش داده است: ”موجودي مشهد تمام شد“. وضعيت در شهرستانهاي ديگر نيز به همين قرار بود.
در گزارشي از شيراز آمده است: ”وقتي خبر كشتارها به مردم و خانواده هاي اسيران رسيد به زندان مراجعه كرديم. جلادان گفتند: آيا انتظار داريد به شما نقل و نبات بدهيم؟ ما در يك روز، يك جا 860 نفر را كشتيم. شما هم اگر مجلس ختم بگيريد خانهتان را با بُلدوزر صاف ميكنيم“.
گزارشهاي رسيده از اصفهان نيز حاكي از اعدامهاي بسيار است. در يك گزارش صحبت از 2هزار اعدام كردهاند. در گيلان نيز مردم به يكديگر خبر ميدادهاند كه 3هزار نفر اعدام شدهاند. اين شايعات خود مبيّن گستردگي و وسعت اعدامهاست. گزارشهاي ديگري از ساير شهرستانها دردست است كه نشان ميدهد: در شاهرود در يك گور جمعي اجساد 65 نفر پيدا شده است، در گچساران در يك نوبت 30 نفر را اعدام كردهاند، در سنقر 15 نفر، در خرم آباد (در آبانماه) 150نفر، در قائمشهر (در آبانماه) 70نفر، در ابهر و خُرّمدره 14نفر ، در كازرون در يك نوبت 11نفر و در يك نوبت ديگر 25نفر، در اراك 23نفر و در همدان 37 نفر اعدام شدهاند... (قتل عام زندانيان سياسي, از انتشارات سازمان مجاهدين خلق ايران, مرداد 78, ص14).
«ابعاد فاجعه آن اندازه وحشتناك بود كه رفسنجاني، در بهمن 67 در گفتگو با تلويزيون فرانسه به كشتار زندانيان سياسي اعتراف كرد. اما حسب المعمول تلاش نمود ابعاد فاجعه را كوچك نشان دهد. وي ”عدد زندانيان اعدام شده طي ماههاي اخير“ را ”كمتراز 1000 تن“ اعلام كرد. وقتي رفسنجاني به اعدام حدود 1000زنداني اعتراف ميكند ميتوان واقعيت را تا اندازهيي حدس زد» (قتل عام زندانيان سياسي, ص183).
در يك نوار ويدئويي كه در روز 30مهر1387 در سايتهاي اينترنت منتشرشد, فردي به نام رضا ملك, از همكاران سعيد امامي,كه در دوران وزارت علي فلاحيان بر وزارت اطلاعات رژيم, «معاون تحقيق و بررسي وزارت اطلاعات» بود, در يك اعتراف تكان دهنده اعلام كرد كه در جريان قتل عام زندانيان سياسي كه از مرداد 1367 اٌغازشد,33هزار و 700نفر اعدام شده و در گورهاي دسته جمعي به خاك سپرده شدند. وي از كساني بود كه پس از افشاي قتلهاي زنجيره يي و مرگ سعيد امامي, در درگيريهاي باندي پس از آن جريان, دستگير شد.
رضا ملك پس از گذراندن هفت سال در سلولهای انفرادی وزارت اطلاعات در یك نوار ویدئویی خطاب به دبیركل ملل متحد به اعترافات تكان دهندهیی از جنایاتی كه توسط وزارت اطلاعات صورت می گیرد، اذعان كرده است.
به اعتراف معاون پيشين ورارت اطلاعات، 170تا190گور جمعی در نقاط مختلف ايران وجود دارد. تنها در تهران بیش از 100زندان و شكنجه گاه مخفی مربوط به وزارت اطلاعات دایر شده است.
بخشهایی از اعترافات او را خطاب به دبيركل ملل متحد در زير مي خوانيد:
«...عالیجناب, 209 با بیش از یكصد سلول مدتی است وسعت پیدا كرده، تعدادی سلول جدید و بیغوله ساخته اند... ساواما بیش از یكصد زندان مخفی و اقماری در تهران دارد. آری عالیجناب این سیاهچالها را در كل كشور همچون سلّاخخانههای سنّتی اداره می كنند...
عالیجناب, اگر شما به دنبال نسل كشی و جنایتكاران می گردید، در ایران بیش از 170تا 190 شاید هم بیشتر گور دسته جمعی وجود دارد. ... اجساد این گورهاي عمومی به طور دسته جمعی در عمق زمین مفقود گشتند. جوانان و نوجوانانی از یازده و دوازده ساله به بالا, كه البته زنان باردار را نیز شامل می شود.
عالیجناب, این جنایتها به دست همین انسان نماها كه شعار دروغین اسلام و انقلاب و صدور آن به دنیا را می دهند, انجام می پذیرد، بله به دست همین آخوندهای فریب كار و مستبد صورت می گیرد.
عالیجناب, جنایت این رژیم به حدّی است كه در طی چند شب در سال 67 بیش از 33هزار و 700نفر زندانیاني كه پنج سال, دو سال، یك سال حكم داشتند، اعدام و در گورهای دسته جمعی توسط كانتینرها و بلدوزرها , توسط این رژیم سفّاك و ملایان فریبكار و جنایت پیشه, بسیار مظلومانه, به خاك سپرده شدند. این است ثمره حكومت ولایت مطلقه فقیه كه همه چیز انسان را به كام مرگ و آتش كشیده است...».
نامه هاي «آيت الله منتظري»
«آيت الله منتظري», جانشين و «قائم مقام» خميني, در اعتراض به كشتارهاي وحشيانة نخستين هفته هاي آغاز كشتار, نامه هايي نوشت كه بخشهايي از آنها را در زير ميخوانيد.
ـ منتظري در نخستين نامه اش به خميني به تاريخ 9مرداد 1367 خطاب به خميني «راجع به دستور حضرت عالي مبني براعدام مجاهدين موجود در زندانها» نوشته بود:
«… افرادي كه بهوسيلهٌ دادگاهها، با موازيني، در سابق محكوم به كمتر از اعدام شدهاند، اعدام كردن آنان بدون مقدمه و بدون فعاليت تازهيي بياعتنايي به همهٌ موازين قضايي و احكام قضات است… با حكم حضرت عالي، بسا بيگناهاني يا كم گناهاني هم اعدام ميشوند… ما تا حال از كشتنها و خشونتها نتيجهيي نگرفتهايم جز اينكه تبليغات را عليه خود زياد كرده ايم، جاذبهٌ منافقين (مجاهدين) و ضد انقلاب را بيشتر نموده ايم، به جاست مدتي با رحمت و عطوفت برخورد شود كه قطعاً براي بسياري جاذبه خواهد داشت… اگر فرضا بر دستور خودتان اصرار داريد اقلاً دستور دهيد ملاك, اتفاقِ نظر قاضي و دادستان و مسئول اطلاعات باشد نه اكثريت, و زنان هم استثنا شوند, مخصوصاً زنان بچه دار، و بالاخره اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز, هم عكس العمل خوب ندارد و هم خالي از خطا نخواهد بود...»
ـ منتظري دو روز بعد در نامهٌ ديگري به خميني اعتراض يكي از حكّام شرع يكي از شهرستانها به اعدامهاي جمعي را بازگو ميكند و نشان ميدهد مقصودش از «چند هزار اعدام» در نامة اول, فقط در تهران بوده است.
منتظري در دومين نامهاش به خميني مينويسد:
«پس از سلام و تحيّت، پيرو نامه مورّخه 9مرداد 67 براي رفع مسئوليت شرعي از خود، به عرض ميرساند: سه روز قبل قاضي شرع يكي از استانهاي كشور، كه فرد مورد اعتمادي ميباشد، با ناراحتي از نحوهٌ اجراي فرمان اخير حضرت عالي به قم آمده بود و ميگفت: مسئول اطلاعات يا دادستان ـ ترديد از من استـ از يكي از زندانيان براي تشخيص اينكه سر موضع است يا نه ميپرسد: تو حاضري سازمان منافقين (مجاهدين) را محكوم كني؟ گفت: آري. پرسيد: حاضري مصاحبه كني؟ گفت: آري. پرسيد: حاضري براي جنگ با عراق به جبهه بروي؟ گفت: آري. پرسيد حاضري روي مين بروي؟ گفت: مگر همهٌ مردم حاضرند روي مين بروند؟ وانگهي از منِ تازه مسلمان نبايد تا اين حدّ انتظار داشت. گفت: معلوم ميشود تو هنوز سر موضعي و با او معامله سر موضع انجام داد. اين قاضي ميگفت من هرچه اصرار كردم كه پس ملاك, اتفاق آرا باشد و نه اكثريت، پذيرفته نشد و نقش اساسي را همه جا مسئول اطلاعات دارد و ديگران عملاً تحت تأثير ميباشند. حضرت عالي ملاحظه فرماييد چه كساني با چه ديدي مسئول اجراي فرمان مهم حضرت عالي، كه به دِماء هزاران نفرمربوط است، ميباشند».
ـ «روز24مرداد، يعني در بيستمين روز قتلعام، منتظري بار ديگر در نامهيي به حكّام شرع, از ادامهٌ اعدامهاي گسترده و قتلعامها اظهار نگراني ميكند و آن را به ضرر نظام توصيف مينمايد… همهٌ اخبار و شواهد نشان ميدهد كه اعدامهاي جمعي بلاوقفه به مدت 45روز ادامه داشته است و اگر قبول داشته باشيم هيچ دليلي ندارد كه منتظري بخواهد عدد اعدامها را بزرگ جلوه دهد، ميتوان مطمئن شد كه عدد واقعي اعدامها كه در ”چند روز“ اول در تهران ”چند هزار“ نفر بوده، بعد از 45 روز چندين برابر شده است. حال اگر اعدامهاي بعدي و اعدامهاي شهرستانها را هم اضافه كنيم با محتاطانهترين محاسبهها ميتوان گفت كه رقم كشتارها دست كم 30هزار است...» (قتل عام زندانيان سياسي, ص 184).
گزارش يك شاهد (از درون رژيم)
«در سال 67 رئيس زندان اوين آخوند مرتضوي بود و مدير داخلي آن حسينزاده. اوايل سال67 روحيهٌ مقاومت در ميان زندانيان بالا بود و درگيري با زندانبانان هر روز بيشتر از روز قبل ميشد. به راه انداختن اعتصاب غذا نيز توسط زندانيان به يك امر رايج تبديل شده بود. متقابلاً رژيم نيز فشار بيشتري را اعمال ميكرد. به همين دليل حتي هواخوري زندانيان را قطع كردند. جريان برخورد و درگيري بين زندانيان با زندانبانان به يك بنبست تبديل شده بود. رژيم تمامي ترفندهاي خود جهت سركوب زندانيان را به كار ميبست ولي پاسخي نميگرفت. نهايتاً در 5 مرداد سال 67 اقدام به قتل عام زندانيان كرد. يعني از عصر 5 مرداد دربهاي زندان بسته و كليه ارتباطات با خارج از زندان و حتي تلفنها نيز قطع شدند. تمامي زندانيان كميتهٌ مشترك نيز به اوين منتقل شدند. در اوين منع كامل رفت و آمد برقرار شد. كليه ملاقاتها قطع شده بود. محل بيدادگاه از دادسرا به بند 209 و در نزديكي محل حلقآويز كردن، منتقل گرديد...
يك روز در اتاقم بودم ديدم صداي همهمه ميآيد. از اتاق خارج شدم ديدم مجتبي حلوائي، مجيد قدّوسي و 8 سرباز آمدند. شروع كردند به كتك زدن زندانيان سالن 2 و 4. آنها را با وضع بسيار وحشيانهيي ميزدند. به مجتبي حلوائي گفتم اتفاقي افتاده؟ گفت نه. گفتم پس اين كار براي چيست؟ گفت ميخواهيم اينها را خوب تنبيه كنيم. با كابل و باتون به جان زندانيان افتاده بودند. اين كار از ساعت4 بعد از ظهر تا ساعت 8 شب ادامه پيداكرد. بعد دستور داد درب سالنها تا فردا صبح بازنشود و از بند خارج نشوند. 2 روز بعد وقتي وارد آموزشگاه ميشدم ديدم يك ميني بوس جلوِ درب آموزشگاه است. از مسئول آموزشگاه پرسيدم: اين ميني بوس براي چه اينجاست؟ امروز كه روز ملاقات نيست؟ مسئول آموزشگاه گفت دستور رئيسي است كه تمام زندانيان را به دفترمركزي ببريم. سخت نگران شدم. وقتي به محوطهٌ دفتر مركزي رسيديم، ديدم رئيسي، ريشهري، محسني، مرتضوي، مبشّري و نيّري در اتاقي نشستهاند و درمورد دستور خميني صحبت ميكنند. بنا به دستور خميني آنها نيز كليه زندانيان را آورده بودند و از آنها تنها يك سؤال ميكردند كه آيا مجاهد هستند يا خير؟ اگر زندانيان ميگفتند مجاهد هستند, در پشت محوطهٌ دفترمركزي جرّثقيل آماده بود و آنها را به دار ميآويختند. اگر زندانيان هويّت مجاهدي خود را انكار ميكردند، ميگفتند اعلام كن وابسته به چه گروهي هستي؟
چيزي كه براي من درآن زمان تعجّب آور بود اين بود كه در چهرهٌ زندانيانِ درحال اعدام هيچ نشاني از ترس نبود. آنها با آگاهي كامل به طرف چوبههاي دار ميرفتند. درصورتي كه ميتوانستند با گفتن اين كه مجاهد نيستند از مرگ نجات پيداكنند. متقابلاً, ترس و اضطراب را ميشد به راحتي در چهرهٌ مسئولين زندان مشاهده كرد. همهشان متناقض بودند كه اينها ديگر چه كساني هستند كه با وجود اين كه طي ساليان اين همه شكنجه را تحمّل كردهاند ولي حتي به خاطر نجات جانشان هم كه شده دست از آرمان خودشان برنميدارند.
در زندان اوين به وسيلهٌ 6 جرّثقيل و 3ليفتراك 33 نفر را در يك لحظه اعدام ميكردند. به هرجرثقيل تيرآهني نصب شده بود. بر هر تيرآهن هم 5 رشته طنابدار آويزان بود. بر روي ميلههاي هر جرّثقيل 4طناب دار وصل بود. يك جرثقيل هم درمحوطهٌ پاركنيك داخل تعميرگاه قرارداشت كه به عنوان زاپاس از آن استفاده ميشد.يك روز به حياط پشت رفتم. ديدم تعداد زيادي جرثقيل آنجاست. بر روي هركدام آنها 15-10نفر را آويزان كرده بودند. يك ليفتراك هم اجساد را جمع ميكرد. اجساد توسط پزشكي به نام عطا فروغي (مسئول وقت بهداري زندان اوين) و دكتر ميرزائي (مسئول دفتر لاجوردي) معاينه ميشدند. پس از تاٌييد شهادت، توسط كاميون چادردار به بيرون از زندان حمل ميشدند. اين كاميونها را از پاسگاه ژاندارمري اوين گرفته بودند و تعدادي از آنها هم متعلق به خود زندان اوين بود. كار عمدتاً از ساعت 7.30 صبح تا 5 بعد از ظهر ادامه پيدا ميكرد و روزهاي آخر از پاركنيگ محوطه اوين هم براي اين كار استفاده ميشد.
نفرات اصلي اجرا كننده اعدامها عبارت بودند از: مجتبي حلوائي, معاونت انتظامي اوين؛ مجيد قدّوسي, شكنجه گر اوين؛ سيدعباس, شكنجه گر اوين؛ الله بخشي, از بند 209 زندان اوين كه متعلق به وزارت اطلاعات بود؛ صالحي از بند 209زندان اوين؛ علي رضواني (جيحوني) از بند 209 زندان اوين؛ عباس شيرازي از گروه ضربت دادسراي انقلاب. در سالن دفتر مركزي سالني است به ابعاد 14متر در 5 متر. زندانيان را با چشم بند ميآوردند و آنها را به صف نگه ميداشتند. سالن كه پر ميشد (حدود180نفر) شكنجهگران اين سؤال را از تك تك آنها ميكردند كه آيا مجاهد هستند يا خير. از كساني كه ميگفتند مجاهد نيستند سؤالات ديگري ميپرسيدند. به كساني كه ميگفتند مجاهد هستند بيدرنگ كاغذي ميدادند تا وصيتنامهٌ خود را بنويسند. نكته جالبي كه در وصيتنامه آنها مشاهد ميشد اين بود كه تمام آنها با عبارت ”به نام خدا و به نام خلق قهرمان ايران“ شروع ميشد. بعد از نوشتن وصيتنامه آنها را به طرف محلهاي اعدام ميبردند و با بستن دست و پايشان آنها را دار ميزدند.
بعد از اتمام دورهٌ اعدامها يك روز وقتي وارد بند آموزشگاه شدم. در هر سالن بيشتر از 5 تا 6 نفر وجود نداشت. بقيه را اعدام كرده بودند» (قتل عام زندانيان سياسي, ص196).
قتل عام زندانيان سياسي
( از زبان سركردگان رژيم)
ـ راديو رژيم ـ 15مرداد 1367 ـ موسوي اردبيلي, رئيس وقت ديوان عالي كشور: «قوهٌ قضاييه در فشار بسيار سخت است… كه چرا اينها اعدام نميشوند؟ بايد از دم اعدام بشوند. ديگر از محاكمه و آوردن و بردن پرونده محكومين خبري نخواهد بود».
ـ راديو رژيم ـ 15مرداد 67 ـ محتشمي، وزير كشور وقت رژيم: «...جرائمي وجود دارد كه مستحقّ اعدام ميباشد و طبق قانون، هر گروهي كه سلاح بردارد و آدم بكشد, مستحقّ اعدام است و در نتيجه طبيعي است كه مجاهدين مجازاتشان اعدام باشد و تمام شايعاتي كه درست شده مربوط به كساني است كه در عمليات مرصاد اعدام شدهاند... براي فيصلهدادن به اين مساٌله بايد بگويم كه تمام كساني كه دستگير شدهاند يا كساني كه به آنها پيوستند، اعدام شدهاند».
محتشمي چندي بعد, در مصاحبه با هفتهنامهٌ لبناني «المُستقبل» ـ 6اسفند67ـ گفت: «براي اين كه يك بار براي هميشه ترتيب اين كار (اپوزيسيون سياسي داخلي) داده شود، "تمامي كساني كه دستگير شدند و كساني كه به آنها پيوستند، اعدام شدهاند". آنها عليه مردم اعلان جنگ كرده بودند... كشتند و كشته شدند. هر كسي كه از اسلحه براي كشتار استفاده كند سزاوار اعدام است. طبيعي است مجاهديني كه اين اعمال جنايتكارانه را انجام دادهاند، اعدام شوند».
ـ راديو رژيم, 15 آذر 1367 ـ خامنهاي, رئيس جمهور رژيم, در جلسه پرسش و پاسخ در دانشگاه تهران، در پاسخ به سؤال مكتوب دانشجويان گفت: «اما اعداميها، اعدامهاي دسته جمعي در ايران… راديو منافق هم همين را ميگويد. مگر ما مجازات اعدام را لغو كرديم؟ نه! ما در جمهوري اسلامي مجازات اعدام را داريم براي كساني كه مستحقّ اعدامند… اين آدمي كه توي زندان، از داخل زندان با حركات منافقين كه حملهٌ مسلحانه كردند به داخل مرزهاي جمهوري اسلامي… ارتباط دارد، به نظر شما بايد برايش نقل و نبات ببرند؟ اگر ارتباطشان با آن دستگاه مشخّص شده، بايد چه كارش كرد؟ او محكوم به اعدام است و اعدامش هم ميكنيم. با اين مساٌله شوخي كه نميكنيم».
يكي از دانشجويان از خامنه اي پرسيد: «علت بيتوجهي كامل جمهوري اسلامي به مسائل حقوق بشر و اجازهندادن به كارشناسان حقوق بشر سازمان ملل براي بررسي اين مساٌله چيست، و علت اعدامهاي مشكوك در ايران؟ آيا اعدامهاي قبلي، تاكنون توانسته دردي را دوا بكند؟»
خامنهاي در پاسخ ميگويد: «اين لحن سؤال، لحن همين سؤال راديوهاي بيگانه و بعضي از محافل بيگانه است. آن كه مينويسد علت بيتوجهي كامل به مسائل حقوق بشر چيست، ما اين را قبول نداريم، قبول نداريم ما، به هيچوجه ... آنهايي كه عليه ما در دنيا راجع به حقوق بشر حرف ميزنند، آنها دلشان ميخواهد منافقين و دشمنان نظام و كساني كه قصد براندازي اين نظام را دارند، هر كاري ميخواهند بكنند. نظام در مقابل اينها هيچ عكسالعملي نشان ندهد… نميشود، اين برخلاف مصالح مردم است، برخلاف مصالح انقلاب است… ما اجازه نميدهيم كه اين نمايندة حقوق بشر بيايد…»
ـ راديو رژيم، 16 آذر67 ـ رفسنجاني، رئيس مجلس رژيم: «... افرادي هستند كه خيانت ميكنند، مستحقّ مجازاتند, خوب، اعدام ميشوند. مثلاً همين جريان اخير عمليات مرصاد كه اتفاق افتاد، مسئولين، با اسيراني كه از آنها گرفتند… روشن شد كساني بودند در داخل كشور كه معترف بودند با اين جنايتي كه مشتركاً عراق و منافقين بعد از اعلام آتشبس انجام دادند… بنا داشتند در كشور يك كار تخريبي وسيع را انجام بدهند، خوب آنها مجازات شدند...»
ـ تلويزيون بي.بي.سي، كانال2، در روز 24 بهمن 1367, برنامهيي زير عنوان «در داخل ايران آيتالله»، پيرامون موج اعدام زندانيان سياسي پخش كرد. در بخشي از اين برنامه, لاريجاني، معاون وزير امور خارجهٌ رژيم، در پاسخ به اين سؤال گزارشگر بي.بي.سي, كه پرسيد: «چند اعدام از اين نوع, از زمان آتشبس وجود داشته؟» گفت: «من دقيقاً نميدانم. فكر نميكنم تعداد زيادي باشد… هزار نفر, دو هزار نفر چيز زيادي نيست. ما دوميليون افغاني و بيشاز نيمميليون عراقي را غذا ميدهيم…!»
قتل عام زندانيان سياسي در تابستان و پا ييز 67, بيش از سي هزار زنداني را كه حاضر به تسليم و وادادگي نشدند, به كام مرگ فرستاد. به طوري كه پس از اين كشتار وحشيانه, اگر اَحدي از زندانيان سياسي زنده ماند, باعث شگفتي است.
مسعود رجوي در مصاحبهيي با «راديو مجاهد» در 24 آذر67 در اين باره گفت: «اصلاً بحث اين نيست كه خميني چند نفر را اعدام كرده، بحث اين است كه بايد ديد چه كساني را باقي گذاشته است؟ مگر جنايتكاريِ خميني حدّ و مرز ميشناسد؟ نه، اصلاً اين طور نيست. با ددمنشي كامل، با رذالت و هرزگي غيرقابلتصوّر، بي محابا, خون ميريزد. هيچ قاعده و قانون، هيچ نظم و نظام و هيچ حساب و كتابي را هم نمي فهمد. اگر كسي اين را باور نكند اصلاً خميني و رژيم خميني و مزدوران و دژخيمان خميني را نشناخته است. اين جاني پست فطرت اگر غير از اين ميبود يك روز هم نمي توانست حكومت كند...»
تدارك كشتار 67
تدارك كشتار سال 1367, از مدتها پيش چيده شد. خميني يكي دو سال پيش از اين قتل عام, بر آن شد تا تَسمه از گُردة زندانيان سياسي بكشد. او در نامه يي به منتظري به تاريخ 12 مهر 65, از «هياٌت عفو» و آزاديِ شماري از زندانيان سياسي به پيشنهاد آن هياٌت, انتقاد كرد و نوشت: «... آزادي بيرويّة چند صد نفر منافق به دستور هياٌتي كه با رقّت قلب و حُسن ظنّشان واقع شد, آمار انفجارها وترورها و دزديها را بالا برده است...»
منتظري چند روز بعد (17مهر 65) در پاسخ نامة خميني نوشت: «...بسياري از بي گناهان و يا كم گناهان و افراد مريض و رواني را كه آزاد كردم, به عقيدة اكثر علاقمندان به حضرتعالي, بزرگترين خدمت را به شخص حضرتعالي كردهام. ولي بدانيد... ظرفيت همه زندانهاي كشور حدود سي هزار نفر است در صورتي كه زندانيان ايران, اعم از عادي و سياسي و مواد مخدّر, حدود نود الي صدهزار نفر است, يعني تقريباً سه برابر. امكانات غذايي و بهداشتي و دارويي بسيار كم, امكانات آموزشي تقريباً صفر... زندانبانها نوعاً افراد جاهل و يا تندخو و داراي عقده بودند كه غير از فحش و كتك منطق ديگري نداشتند و بالاخره زندانها در شُرُف انفجار بود كه من دخالت كردم و در اثر پيگيري خيلي بهتر شده است ولي افراد تند و وارثان امثال لاجوردي منتظر استشمام نظر بيت حضرتعالي هستند تا خشونتها را از سر گيرند و ميگويند خشونت نظر امام مدّ ظِلّه است زيرا لاجوردي نمايندة معظّم لَه بود و او اين روش را ميپسنديد».
منتظري در ادامه مينويسد:
«آيا ميدانيد عدّة زيادي زير شكنجة بازجوها مردند...؟ آيا ميدانيد در بعضي زندانهاي جمهوري اسلامي دختران جوان را به زور تصرّف كردند...؟ آيا ميدانيد چه بسيارند زندانياني كه در اثر شكنجههاي بيرويّه كور يا كر يا فلج يا مبتلا به دردهاي مُزمن شدهاند و كسي به داد آنها نميرسد...؟»
منتظري در همين نامه اشاره دارد كه تمام امور مملكت به دست سه نفر و در راٌس آنها هاشمي رفسنجاني, اداره ميشود:
«... چند سالي است كه عملاً ادارة كشور و انقلاب را حضرتعالي به رؤساي سه قوّه و شخص آقاي حاج احمدآقا سپردهايد و همة كارها از ريز و درشت و تخصّصي و غيرتخصصي را بايد آقايان صلاح بدانند و تشخيص دهند, و در عمل آقاي موسوي, نخست وزير, تسليم آقايان خامنه اي و هاشمي و حاج احمدآقاست... يعني در حقيقت سه نفر تصميم گيرندهاند...» (خاطرات «آيت الله منتظري», چاپ «اتّحاد ناشرين ايراني در اروپا, ص 512).
«كميسيون مرگ»
فتواي كشتار زندانيان سياسي در تابستان 67 را خميني داد و آمران و عاملان اين كشتار, به طور عمده, اينها بودند: رفسنجاني, خامنه اي, ري شهري (وزير اطلاعات رژيم), علي فلاحيان (قائم مقام وزير اطلاعات), موسوي اردبيلي (رئيس شوراي عالي قضايي) و اعضاي «كميسيون مرگ».
«هيأت عفو»، كه زندانيان آن را «كميسيون مرگ» ميناميدند و اجراي فتواي خميني را براي كشتار زندانيان سياسي به عهده داشت, عبارت بودند از:
جعفر نيّري (از سران گروه «مؤتلفه», رئيس شعبه اول دادگاه تهران, رئيس «كميسيون مرگ»), مرتضي اشراقي (دادستان تهران, عضو «كميسيون مرگ»), ابراهيم رئيسي (از شكنجهگران دادستاني و معاون دادستان و عضو «كميسيون مرگ»), اسماعيل شوشتري (رئيس سازمان زندانها, وزير دادگستري در دولتهاي رفسنجاني و خاتمي), مبشّري (حاكم شرع زندان اوين و عضو «كميسيون مرگ»), پورمحمدي (نمايندة وزارت اطلاعات در زندان اوين و از اعضاي «كميسيون مرگ»), حسين مرتضوي (رئيس زندان اوين), محمد مغيثه اي با نام مستعار ناصريان (رئيس زندان گوهردشت كرج), داود لشكري (معاون رئيس زندان و مسئول انتظامي و امنيتي زندان گوهردشت), موسي واعظي با نام مستعار زماني (از مسئولان وزارت اطلاعات), مجتبي حلوايي (معاون امنيت رئيس زندان اوين).
«كميسيون مرگ» از بعد از ظهر روز چهارشنبه پنجم مرداد67 كار خود را در زندان اوين آغاز كرد و نخستين دسته از زندانيان مجاهد در اين روز در يك محاكمه فرمايشيِ چند دقيقهيي به مرگ محكوم شدند.
بنا به گفتة شاهداني كه از اين كشتارها جان به دربردند, «هياٌت مرگ» از مجاهدين اسير «هويّت سازماني و تشكيلاتي»اش را ميپرسيد. بسته به اين كه ميگفت «مجاهد», يا «منافق», سرنوشتش را رقم ميزد. اگر كسي در پاسخ به اين پرسش كه تعلق سازماني شما چيست؟ ميگفت: مجاهدين, بيدرنگ به اعدام محكوم ميشد. نخستين دسته از مجاهدين را در سحرگاه روز 6مردادماه به جوخة اعدام سپردند.
«كميسيون مرگ» به رياست نيّري اين كشتار را از روز شنبه 8مرداد, نخست از زنان مجاهد, در زندان گوهردشت آغازكرد.
كشتار مجاهدين در ماه مرداد به شديدترين وجه ادامه داشت.
«كميسيون مرگ» پس از قلع و قمع مجاهدين, از روز پنجم شهريور 67 كشتار مبارزان چپ را آغازكرد.
شمار شهيدان كشتار تابستان 67
به گزارش شاهداني كه از اين ورطة مرگ جان سالم بهدربردند, «اين كشتار فجيع و بيسابقه با حكم كتبي، دستورهاي روزانه و نظارت مستقيم شخص خميني صورت ميگرفت. در سراسر هفتههايي كه اين قتلعام جريان داشت، تمام پاسداران و مسئولان زندان در آمادهباش كامل بهسر ميبردند، تمام مرخصيها را لغو كرده بودند و جز يك خط تلفن كه در اختيار ”كميسيون مرگ“ قرار داشت، هيچ امكان ارتباطي ديگري وجود نداشت. به كاركنان اداري و نگهبانان و پاسداران دستور ميدادند تا در حلقآويز زندانيان شركت كنند و بر سر و سينهٌ شهيدان حلقآويزشده مشت بكوبند؛ تا هركس چنان در اين قساوتها شريك و آلوده باشد كه اسرارشان را برملا نكند. تنها معدودي از زندانيان كه شاهد مستقيم صحنهٌ اين اعدامها بودهاند، جان بهدر بردهاند. برخي از شاهدان در اثر روبهروشدن با آن صحنههاي فجيع تعادل رواني خود را از دست داده و تا ماهها بعد قدرت سخنگفتن دربارهٌ آن را نداشتهاند. تعداد انگشتشماري از اين شاهدان توانستند از جهنم آخوندها خارج شوند و در مقابل مراجع بينالمللي شهادت بدهند...
درباره شهيداني كه در اثر اين نحوهٌ اعدام جان باختهاند، رژيم آخوندي از انتشار هرگونه اطلاعات, آمار و اسامي يا محلهاي تدفين آنها خودداري مي كند. از انبوه شهيداني كه در ملاٌعام حلقآويز شدند، جز نام اندكي از آنها بهدست نيامده است. گزارشهاي متعدّدي كه از حلقآويزكردن دستههاي7 تا 20نفري مجاهدين از كرمانشاه و هَرسين و ايلام و دزفول و گرمسار و ساوه و ورامين و كرج تا تبريز و مشهد و بندرعباس و… رسيده، نشان ميدهد كه در زمستان سال67 بسياري از زندانيان سياسي را نيز با عنوان محكومان دادگاه مواد مخدّّر در ملاٌعام بهدارآويختهاند... زندانيان ازبندرسته، شواهدي ارائهميكنند كه نشان ميدهد در زندان گوهردشت تا 25شهريور67، حداكثر 300تن باقي مانده بودند كه به اوين منتقل شدند. گزارشهاي موثّقي از انتقال 860 جسد، از اوين به بهشتزهرا، تنها در روزهاي 22 تا 26 مرداد67 در دست است. همچنين در 3بند زندان زنان اوين، 80درصد خواهران مجاهد را تا شهريور67 به دار آويخته يا تيرباران كردهاند... طي يك نوبت در زندان اروميه 400تن، طي يك نوبت در زندان رشت بيش از250تن، و طي يك نوبت در زندان مشهد 84تن اعدام شدهاند...
مطابق گزارشهاي ديگر، دژخيمان خميني تنها در شب عيد غدير آن سال، 350 نفر را به دار آويختهاند. يكي از جلادان زندان وكيلآباد در يك تماس تلفني به مركز گزارش داده است: ”موجودي مشهد تمام شد“. وضعيت در شهرستانهاي ديگر نيز به همين قرار بود.
در گزارشي از شيراز آمده است: ”وقتي خبر كشتارها به مردم و خانواده هاي اسيران رسيد به زندان مراجعه كرديم. جلادان گفتند: آيا انتظار داريد به شما نقل و نبات بدهيم؟ ما در يك روز، يك جا 860 نفر را كشتيم. شما هم اگر مجلس ختم بگيريد خانهتان را با بُلدوزر صاف ميكنيم“.
گزارشهاي رسيده از اصفهان نيز حاكي از اعدامهاي بسيار است. در يك گزارش صحبت از 2هزار اعدام كردهاند. در گيلان نيز مردم به يكديگر خبر ميدادهاند كه 3هزار نفر اعدام شدهاند. اين شايعات خود مبيّن گستردگي و وسعت اعدامهاست. گزارشهاي ديگري از ساير شهرستانها دردست است كه نشان ميدهد: در شاهرود در يك گور جمعي اجساد 65 نفر پيدا شده است، در گچساران در يك نوبت 30 نفر را اعدام كردهاند، در سنقر 15 نفر، در خرم آباد (در آبانماه) 150نفر، در قائمشهر (در آبانماه) 70نفر، در ابهر و خُرّمدره 14نفر ، در كازرون در يك نوبت 11نفر و در يك نوبت ديگر 25نفر، در اراك 23نفر و در همدان 37 نفر اعدام شدهاند... (قتل عام زندانيان سياسي, از انتشارات سازمان مجاهدين خلق ايران, مرداد 78, ص14).
«ابعاد فاجعه آن اندازه وحشتناك بود كه رفسنجاني، در بهمن 67 در گفتگو با تلويزيون فرانسه به كشتار زندانيان سياسي اعتراف كرد. اما حسب المعمول تلاش نمود ابعاد فاجعه را كوچك نشان دهد. وي ”عدد زندانيان اعدام شده طي ماههاي اخير“ را ”كمتراز 1000 تن“ اعلام كرد. وقتي رفسنجاني به اعدام حدود 1000زنداني اعتراف ميكند ميتوان واقعيت را تا اندازهيي حدس زد» (قتل عام زندانيان سياسي, ص183).
در يك نوار ويدئويي كه در روز 30مهر1387 در سايتهاي اينترنت منتشرشد, فردي به نام رضا ملك, از همكاران سعيد امامي,كه در دوران وزارت علي فلاحيان بر وزارت اطلاعات رژيم, «معاون تحقيق و بررسي وزارت اطلاعات» بود, در يك اعتراف تكان دهنده اعلام كرد كه در جريان قتل عام زندانيان سياسي كه از مرداد 1367 اٌغازشد,33هزار و 700نفر اعدام شده و در گورهاي دسته جمعي به خاك سپرده شدند. وي از كساني بود كه پس از افشاي قتلهاي زنجيره يي و مرگ سعيد امامي, در درگيريهاي باندي پس از آن جريان, دستگير شد.
رضا ملك پس از گذراندن هفت سال در سلولهای انفرادی وزارت اطلاعات در یك نوار ویدئویی خطاب به دبیركل ملل متحد به اعترافات تكان دهندهیی از جنایاتی كه توسط وزارت اطلاعات صورت می گیرد، اذعان كرده است.
به اعتراف معاون پيشين ورارت اطلاعات، 170تا190گور جمعی در نقاط مختلف ايران وجود دارد. تنها در تهران بیش از 100زندان و شكنجه گاه مخفی مربوط به وزارت اطلاعات دایر شده است.
بخشهایی از اعترافات او را خطاب به دبيركل ملل متحد در زير مي خوانيد:
«...عالیجناب, 209 با بیش از یكصد سلول مدتی است وسعت پیدا كرده، تعدادی سلول جدید و بیغوله ساخته اند... ساواما بیش از یكصد زندان مخفی و اقماری در تهران دارد. آری عالیجناب این سیاهچالها را در كل كشور همچون سلّاخخانههای سنّتی اداره می كنند...
عالیجناب, اگر شما به دنبال نسل كشی و جنایتكاران می گردید، در ایران بیش از 170تا 190 شاید هم بیشتر گور دسته جمعی وجود دارد. ... اجساد این گورهاي عمومی به طور دسته جمعی در عمق زمین مفقود گشتند. جوانان و نوجوانانی از یازده و دوازده ساله به بالا, كه البته زنان باردار را نیز شامل می شود.
عالیجناب, این جنایتها به دست همین انسان نماها كه شعار دروغین اسلام و انقلاب و صدور آن به دنیا را می دهند, انجام می پذیرد، بله به دست همین آخوندهای فریب كار و مستبد صورت می گیرد.
عالیجناب, جنایت این رژیم به حدّی است كه در طی چند شب در سال 67 بیش از 33هزار و 700نفر زندانیاني كه پنج سال, دو سال، یك سال حكم داشتند، اعدام و در گورهای دسته جمعی توسط كانتینرها و بلدوزرها , توسط این رژیم سفّاك و ملایان فریبكار و جنایت پیشه, بسیار مظلومانه, به خاك سپرده شدند. این است ثمره حكومت ولایت مطلقه فقیه كه همه چیز انسان را به كام مرگ و آتش كشیده است...».
نامه هاي «آيت الله منتظري»
«آيت الله منتظري», جانشين و «قائم مقام» خميني, در اعتراض به كشتارهاي وحشيانة نخستين هفته هاي آغاز كشتار, نامه هايي نوشت كه بخشهايي از آنها را در زير ميخوانيد.
ـ منتظري در نخستين نامه اش به خميني به تاريخ 9مرداد 1367 خطاب به خميني «راجع به دستور حضرت عالي مبني براعدام مجاهدين موجود در زندانها» نوشته بود:
«… افرادي كه بهوسيلهٌ دادگاهها، با موازيني، در سابق محكوم به كمتر از اعدام شدهاند، اعدام كردن آنان بدون مقدمه و بدون فعاليت تازهيي بياعتنايي به همهٌ موازين قضايي و احكام قضات است… با حكم حضرت عالي، بسا بيگناهاني يا كم گناهاني هم اعدام ميشوند… ما تا حال از كشتنها و خشونتها نتيجهيي نگرفتهايم جز اينكه تبليغات را عليه خود زياد كرده ايم، جاذبهٌ منافقين (مجاهدين) و ضد انقلاب را بيشتر نموده ايم، به جاست مدتي با رحمت و عطوفت برخورد شود كه قطعاً براي بسياري جاذبه خواهد داشت… اگر فرضا بر دستور خودتان اصرار داريد اقلاً دستور دهيد ملاك, اتفاقِ نظر قاضي و دادستان و مسئول اطلاعات باشد نه اكثريت, و زنان هم استثنا شوند, مخصوصاً زنان بچه دار، و بالاخره اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز, هم عكس العمل خوب ندارد و هم خالي از خطا نخواهد بود...»
ـ منتظري دو روز بعد در نامهٌ ديگري به خميني اعتراض يكي از حكّام شرع يكي از شهرستانها به اعدامهاي جمعي را بازگو ميكند و نشان ميدهد مقصودش از «چند هزار اعدام» در نامة اول, فقط در تهران بوده است.
منتظري در دومين نامهاش به خميني مينويسد:
«پس از سلام و تحيّت، پيرو نامه مورّخه 9مرداد 67 براي رفع مسئوليت شرعي از خود، به عرض ميرساند: سه روز قبل قاضي شرع يكي از استانهاي كشور، كه فرد مورد اعتمادي ميباشد، با ناراحتي از نحوهٌ اجراي فرمان اخير حضرت عالي به قم آمده بود و ميگفت: مسئول اطلاعات يا دادستان ـ ترديد از من استـ از يكي از زندانيان براي تشخيص اينكه سر موضع است يا نه ميپرسد: تو حاضري سازمان منافقين (مجاهدين) را محكوم كني؟ گفت: آري. پرسيد: حاضري مصاحبه كني؟ گفت: آري. پرسيد: حاضري براي جنگ با عراق به جبهه بروي؟ گفت: آري. پرسيد حاضري روي مين بروي؟ گفت: مگر همهٌ مردم حاضرند روي مين بروند؟ وانگهي از منِ تازه مسلمان نبايد تا اين حدّ انتظار داشت. گفت: معلوم ميشود تو هنوز سر موضعي و با او معامله سر موضع انجام داد. اين قاضي ميگفت من هرچه اصرار كردم كه پس ملاك, اتفاق آرا باشد و نه اكثريت، پذيرفته نشد و نقش اساسي را همه جا مسئول اطلاعات دارد و ديگران عملاً تحت تأثير ميباشند. حضرت عالي ملاحظه فرماييد چه كساني با چه ديدي مسئول اجراي فرمان مهم حضرت عالي، كه به دِماء هزاران نفرمربوط است، ميباشند».
ـ «روز24مرداد، يعني در بيستمين روز قتلعام، منتظري بار ديگر در نامهيي به حكّام شرع, از ادامهٌ اعدامهاي گسترده و قتلعامها اظهار نگراني ميكند و آن را به ضرر نظام توصيف مينمايد… همهٌ اخبار و شواهد نشان ميدهد كه اعدامهاي جمعي بلاوقفه به مدت 45روز ادامه داشته است و اگر قبول داشته باشيم هيچ دليلي ندارد كه منتظري بخواهد عدد اعدامها را بزرگ جلوه دهد، ميتوان مطمئن شد كه عدد واقعي اعدامها كه در ”چند روز“ اول در تهران ”چند هزار“ نفر بوده، بعد از 45 روز چندين برابر شده است. حال اگر اعدامهاي بعدي و اعدامهاي شهرستانها را هم اضافه كنيم با محتاطانهترين محاسبهها ميتوان گفت كه رقم كشتارها دست كم 30هزار است...» (قتل عام زندانيان سياسي, ص 184).
گزارش يك شاهد (از درون رژيم)
«در سال 67 رئيس زندان اوين آخوند مرتضوي بود و مدير داخلي آن حسينزاده. اوايل سال67 روحيهٌ مقاومت در ميان زندانيان بالا بود و درگيري با زندانبانان هر روز بيشتر از روز قبل ميشد. به راه انداختن اعتصاب غذا نيز توسط زندانيان به يك امر رايج تبديل شده بود. متقابلاً رژيم نيز فشار بيشتري را اعمال ميكرد. به همين دليل حتي هواخوري زندانيان را قطع كردند. جريان برخورد و درگيري بين زندانيان با زندانبانان به يك بنبست تبديل شده بود. رژيم تمامي ترفندهاي خود جهت سركوب زندانيان را به كار ميبست ولي پاسخي نميگرفت. نهايتاً در 5 مرداد سال 67 اقدام به قتل عام زندانيان كرد. يعني از عصر 5 مرداد دربهاي زندان بسته و كليه ارتباطات با خارج از زندان و حتي تلفنها نيز قطع شدند. تمامي زندانيان كميتهٌ مشترك نيز به اوين منتقل شدند. در اوين منع كامل رفت و آمد برقرار شد. كليه ملاقاتها قطع شده بود. محل بيدادگاه از دادسرا به بند 209 و در نزديكي محل حلقآويز كردن، منتقل گرديد...
يك روز در اتاقم بودم ديدم صداي همهمه ميآيد. از اتاق خارج شدم ديدم مجتبي حلوائي، مجيد قدّوسي و 8 سرباز آمدند. شروع كردند به كتك زدن زندانيان سالن 2 و 4. آنها را با وضع بسيار وحشيانهيي ميزدند. به مجتبي حلوائي گفتم اتفاقي افتاده؟ گفت نه. گفتم پس اين كار براي چيست؟ گفت ميخواهيم اينها را خوب تنبيه كنيم. با كابل و باتون به جان زندانيان افتاده بودند. اين كار از ساعت4 بعد از ظهر تا ساعت 8 شب ادامه پيداكرد. بعد دستور داد درب سالنها تا فردا صبح بازنشود و از بند خارج نشوند. 2 روز بعد وقتي وارد آموزشگاه ميشدم ديدم يك ميني بوس جلوِ درب آموزشگاه است. از مسئول آموزشگاه پرسيدم: اين ميني بوس براي چه اينجاست؟ امروز كه روز ملاقات نيست؟ مسئول آموزشگاه گفت دستور رئيسي است كه تمام زندانيان را به دفترمركزي ببريم. سخت نگران شدم. وقتي به محوطهٌ دفتر مركزي رسيديم، ديدم رئيسي، ريشهري، محسني، مرتضوي، مبشّري و نيّري در اتاقي نشستهاند و درمورد دستور خميني صحبت ميكنند. بنا به دستور خميني آنها نيز كليه زندانيان را آورده بودند و از آنها تنها يك سؤال ميكردند كه آيا مجاهد هستند يا خير؟ اگر زندانيان ميگفتند مجاهد هستند, در پشت محوطهٌ دفترمركزي جرّثقيل آماده بود و آنها را به دار ميآويختند. اگر زندانيان هويّت مجاهدي خود را انكار ميكردند، ميگفتند اعلام كن وابسته به چه گروهي هستي؟
چيزي كه براي من درآن زمان تعجّب آور بود اين بود كه در چهرهٌ زندانيانِ درحال اعدام هيچ نشاني از ترس نبود. آنها با آگاهي كامل به طرف چوبههاي دار ميرفتند. درصورتي كه ميتوانستند با گفتن اين كه مجاهد نيستند از مرگ نجات پيداكنند. متقابلاً, ترس و اضطراب را ميشد به راحتي در چهرهٌ مسئولين زندان مشاهده كرد. همهشان متناقض بودند كه اينها ديگر چه كساني هستند كه با وجود اين كه طي ساليان اين همه شكنجه را تحمّل كردهاند ولي حتي به خاطر نجات جانشان هم كه شده دست از آرمان خودشان برنميدارند.
در زندان اوين به وسيلهٌ 6 جرّثقيل و 3ليفتراك 33 نفر را در يك لحظه اعدام ميكردند. به هرجرثقيل تيرآهني نصب شده بود. بر هر تيرآهن هم 5 رشته طنابدار آويزان بود. بر روي ميلههاي هر جرّثقيل 4طناب دار وصل بود. يك جرثقيل هم درمحوطهٌ پاركنيك داخل تعميرگاه قرارداشت كه به عنوان زاپاس از آن استفاده ميشد.يك روز به حياط پشت رفتم. ديدم تعداد زيادي جرثقيل آنجاست. بر روي هركدام آنها 15-10نفر را آويزان كرده بودند. يك ليفتراك هم اجساد را جمع ميكرد. اجساد توسط پزشكي به نام عطا فروغي (مسئول وقت بهداري زندان اوين) و دكتر ميرزائي (مسئول دفتر لاجوردي) معاينه ميشدند. پس از تاٌييد شهادت، توسط كاميون چادردار به بيرون از زندان حمل ميشدند. اين كاميونها را از پاسگاه ژاندارمري اوين گرفته بودند و تعدادي از آنها هم متعلق به خود زندان اوين بود. كار عمدتاً از ساعت 7.30 صبح تا 5 بعد از ظهر ادامه پيدا ميكرد و روزهاي آخر از پاركنيگ محوطه اوين هم براي اين كار استفاده ميشد.
نفرات اصلي اجرا كننده اعدامها عبارت بودند از: مجتبي حلوائي, معاونت انتظامي اوين؛ مجيد قدّوسي, شكنجه گر اوين؛ سيدعباس, شكنجه گر اوين؛ الله بخشي, از بند 209 زندان اوين كه متعلق به وزارت اطلاعات بود؛ صالحي از بند 209زندان اوين؛ علي رضواني (جيحوني) از بند 209 زندان اوين؛ عباس شيرازي از گروه ضربت دادسراي انقلاب. در سالن دفتر مركزي سالني است به ابعاد 14متر در 5 متر. زندانيان را با چشم بند ميآوردند و آنها را به صف نگه ميداشتند. سالن كه پر ميشد (حدود180نفر) شكنجهگران اين سؤال را از تك تك آنها ميكردند كه آيا مجاهد هستند يا خير. از كساني كه ميگفتند مجاهد نيستند سؤالات ديگري ميپرسيدند. به كساني كه ميگفتند مجاهد هستند بيدرنگ كاغذي ميدادند تا وصيتنامهٌ خود را بنويسند. نكته جالبي كه در وصيتنامه آنها مشاهد ميشد اين بود كه تمام آنها با عبارت ”به نام خدا و به نام خلق قهرمان ايران“ شروع ميشد. بعد از نوشتن وصيتنامه آنها را به طرف محلهاي اعدام ميبردند و با بستن دست و پايشان آنها را دار ميزدند.
بعد از اتمام دورهٌ اعدامها يك روز وقتي وارد بند آموزشگاه شدم. در هر سالن بيشتر از 5 تا 6 نفر وجود نداشت. بقيه را اعدام كرده بودند» (قتل عام زندانيان سياسي, ص196).
قتل عام زندانيان سياسي
( از زبان سركردگان رژيم)
ـ راديو رژيم ـ 15مرداد 1367 ـ موسوي اردبيلي, رئيس وقت ديوان عالي كشور: «قوهٌ قضاييه در فشار بسيار سخت است… كه چرا اينها اعدام نميشوند؟ بايد از دم اعدام بشوند. ديگر از محاكمه و آوردن و بردن پرونده محكومين خبري نخواهد بود».
ـ راديو رژيم ـ 15مرداد 67 ـ محتشمي، وزير كشور وقت رژيم: «...جرائمي وجود دارد كه مستحقّ اعدام ميباشد و طبق قانون، هر گروهي كه سلاح بردارد و آدم بكشد, مستحقّ اعدام است و در نتيجه طبيعي است كه مجاهدين مجازاتشان اعدام باشد و تمام شايعاتي كه درست شده مربوط به كساني است كه در عمليات مرصاد اعدام شدهاند... براي فيصلهدادن به اين مساٌله بايد بگويم كه تمام كساني كه دستگير شدهاند يا كساني كه به آنها پيوستند، اعدام شدهاند».
محتشمي چندي بعد, در مصاحبه با هفتهنامهٌ لبناني «المُستقبل» ـ 6اسفند67ـ گفت: «براي اين كه يك بار براي هميشه ترتيب اين كار (اپوزيسيون سياسي داخلي) داده شود، "تمامي كساني كه دستگير شدند و كساني كه به آنها پيوستند، اعدام شدهاند". آنها عليه مردم اعلان جنگ كرده بودند... كشتند و كشته شدند. هر كسي كه از اسلحه براي كشتار استفاده كند سزاوار اعدام است. طبيعي است مجاهديني كه اين اعمال جنايتكارانه را انجام دادهاند، اعدام شوند».
ـ راديو رژيم, 15 آذر 1367 ـ خامنهاي, رئيس جمهور رژيم, در جلسه پرسش و پاسخ در دانشگاه تهران، در پاسخ به سؤال مكتوب دانشجويان گفت: «اما اعداميها، اعدامهاي دسته جمعي در ايران… راديو منافق هم همين را ميگويد. مگر ما مجازات اعدام را لغو كرديم؟ نه! ما در جمهوري اسلامي مجازات اعدام را داريم براي كساني كه مستحقّ اعدامند… اين آدمي كه توي زندان، از داخل زندان با حركات منافقين كه حملهٌ مسلحانه كردند به داخل مرزهاي جمهوري اسلامي… ارتباط دارد، به نظر شما بايد برايش نقل و نبات ببرند؟ اگر ارتباطشان با آن دستگاه مشخّص شده، بايد چه كارش كرد؟ او محكوم به اعدام است و اعدامش هم ميكنيم. با اين مساٌله شوخي كه نميكنيم».
يكي از دانشجويان از خامنه اي پرسيد: «علت بيتوجهي كامل جمهوري اسلامي به مسائل حقوق بشر و اجازهندادن به كارشناسان حقوق بشر سازمان ملل براي بررسي اين مساٌله چيست، و علت اعدامهاي مشكوك در ايران؟ آيا اعدامهاي قبلي، تاكنون توانسته دردي را دوا بكند؟»
خامنهاي در پاسخ ميگويد: «اين لحن سؤال، لحن همين سؤال راديوهاي بيگانه و بعضي از محافل بيگانه است. آن كه مينويسد علت بيتوجهي كامل به مسائل حقوق بشر چيست، ما اين را قبول نداريم، قبول نداريم ما، به هيچوجه ... آنهايي كه عليه ما در دنيا راجع به حقوق بشر حرف ميزنند، آنها دلشان ميخواهد منافقين و دشمنان نظام و كساني كه قصد براندازي اين نظام را دارند، هر كاري ميخواهند بكنند. نظام در مقابل اينها هيچ عكسالعملي نشان ندهد… نميشود، اين برخلاف مصالح مردم است، برخلاف مصالح انقلاب است… ما اجازه نميدهيم كه اين نمايندة حقوق بشر بيايد…»
ـ راديو رژيم، 16 آذر67 ـ رفسنجاني، رئيس مجلس رژيم: «... افرادي هستند كه خيانت ميكنند، مستحقّ مجازاتند, خوب، اعدام ميشوند. مثلاً همين جريان اخير عمليات مرصاد كه اتفاق افتاد، مسئولين، با اسيراني كه از آنها گرفتند… روشن شد كساني بودند در داخل كشور كه معترف بودند با اين جنايتي كه مشتركاً عراق و منافقين بعد از اعلام آتشبس انجام دادند… بنا داشتند در كشور يك كار تخريبي وسيع را انجام بدهند، خوب آنها مجازات شدند...»
ـ تلويزيون بي.بي.سي، كانال2، در روز 24 بهمن 1367, برنامهيي زير عنوان «در داخل ايران آيتالله»، پيرامون موج اعدام زندانيان سياسي پخش كرد. در بخشي از اين برنامه, لاريجاني، معاون وزير امور خارجهٌ رژيم، در پاسخ به اين سؤال گزارشگر بي.بي.سي, كه پرسيد: «چند اعدام از اين نوع, از زمان آتشبس وجود داشته؟» گفت: «من دقيقاً نميدانم. فكر نميكنم تعداد زيادي باشد… هزار نفر, دو هزار نفر چيز زيادي نيست. ما دوميليون افغاني و بيشاز نيمميليون عراقي را غذا ميدهيم…!»
بایگانی وبلاگ
- 2012 (173)
-
2011
(54)
- دسامبر(31)
- سپتامبر(1)
- اوت(1)
-
ژوئیهٔ(15)
- قتل عام زندانيان سياسي در سال ۶۷
- «مباني اعتقادي» مجاهدين -
- عبدالعلي معصومي - ۳۰تير و سياست آمريکا
- سي تير قيام ملي مردم ايران در حمايت از پيشواي نهضت...
- زمينه سازان جنگ ايران و عراق
- ۳۰خرداد و گناه مقاومت دربرابر خشونت!(۲) - علي معصومي
- شعله هاي جنبش دانشجويي هرگز خاموش نگرديده است- دکت...
- بي خبري مطلق از زنداني سياسي ربوده شده توسط بازجوي...
- ۳۰خرداد و گناه مقاومت دربرابر خشونت! - شماره ۱-
- کوچک ترين دختر کارگر ساختماني
- ۱۲ سال پس از ۱۸ تير: دانشگاه همچنان زنده است
- کريم قصيم ـ ديکتاتورها رفتني اند!
- محمدرضا روحاني - مازنده از آنيم که آرام نگيريم!
- تکوين دگرديسي آيت الله VOA-
- روز ۱۸ تير بايد عليه اين ظلم, قفل سکوت را بشکنيم-
- ژوئن(6)
عنوان بایگانی وبلاگ
-
▼
2011
(54)
-
▼
ژوئیهٔ
(15)
- قتل عام زندانيان سياسي در سال ۶۷
- «مباني اعتقادي» مجاهدين -
- عبدالعلي معصومي - ۳۰تير و سياست آمريکا
- سي تير قيام ملي مردم ايران در حمايت از پيشواي نهضت...
- زمينه سازان جنگ ايران و عراق
- ۳۰خرداد و گناه مقاومت دربرابر خشونت!(۲) - علي معصومي
- شعله هاي جنبش دانشجويي هرگز خاموش نگرديده است- دکت...
- بي خبري مطلق از زنداني سياسي ربوده شده توسط بازجوي...
- ۳۰خرداد و گناه مقاومت دربرابر خشونت! - شماره ۱-
- کوچک ترين دختر کارگر ساختماني
- ۱۲ سال پس از ۱۸ تير: دانشگاه همچنان زنده است
- کريم قصيم ـ ديکتاتورها رفتني اند!
- محمدرضا روحاني - مازنده از آنيم که آرام نگيريم!
- تکوين دگرديسي آيت الله VOA-
- روز ۱۸ تير بايد عليه اين ظلم, قفل سکوت را بشکنيم-
-
▼
ژوئیهٔ
(15)