با پشتیبانی Blogger.

دنبال کننده ها

۱۳۹۰ تیر ۱۲, یکشنبه



تلويزيون صداي آمريکا از چندسال پيش به عنوان رسانه اي مطرح ،عمدتا مورد توجه ايرانيان مقيم خارج بود. از کمي پيش از قيام و بخصوص در دوران قيام 88 اين رسانه به دليل ارائه پوشش خبري موثر مورد توجه ايرانيان داخل کشور نيز قرار گرفت. تا جايي که درمقاطعي ده ها ميليون بيننده نيز پيدا کرد. سمت گيري حرفه اي وبيطرفانه و صادقانه برخي از مفسران و برنامه سازان و تهيه کنندگان خبر اين تلويزيون در رويکردشان به وقايع ايران باعث گرديد که جهانيان چهره واقعي تري از مقاومت و پايداري مردم در برابر ديکتاتوري فاشيستي مذهبي را مشاهده کنند
.
پخش فيلم هاي آماتورجوانان از صحنه هاي رزم در خيابان هاي ايران و مصاحبه هاي متعدد مستقيم با مخالفين سرشناس و زندانيان مقاوم وبه خصوص رزمندگان ساکن اشرف که بسياري نيز بلافاصله قرباني شدند اما،آخوند ها را به شدت سراسيمه کرد.
آنها که هرگز طي سي سال گذشته حتي قطره اي از آزادي را تحمل نکرده اند نيروها و لابي هاي خود رابراي خفه کردن اين صداي هرچند کوچک ولي موثر بسيج کردند.
پيش از اين موفق شده بودند که مزدوري رادرسمت يکي ازمديريت هاي فني نفوذ دهند ولي اين فرد نتوانسته بود کاري از پيش ببرد و لذا دست به دامن لابي هاي شناخته شده در سطوح بالاترکه از پشتيباني جناحي از قدرت در وزارت خارجه آمريکا نيز بر خوردار هستند شدند.
بدين تر تيب بود که ابتدائا در يک شامورتي بازي حيرت آور در تاريخ5 ژانويه 2010 تريتا پارسي ،لابي بدنام رژيم فاشيستي در هيئت ميهمان برنامه سيامک دهقانپور بر صفحه صداي آمريکا ظاهر شد.
اين در حالي بود که يکي دو روز پيش از آن پارسي در يک دادگاه آمريکائي به خاطر زد وبندهاي لورفته اش با اخوندها محکوم شده بود. صداي آمريکا هم نه تنها اين خبر را منتشر نکرد، بلکه در يک خبر کاملا ساختگي که فقط خودش منتشر کرد مدعي شد که وي به خاطر فعاليت هايش برنده يک جايزه 200هزار دلاري از طرف يک بنياد خيريه شده است .البته دريافت رقم ها ي اينچنيني از جانب وي انهم از طرف بنيادهايي که پول هاي طيب و طاهر آخوند ها را به مزدورانش در خارج از مرزها ميرسانند اصلا نه مورد تازه ايست ونه تک مورد است. مهم اين است که صداي آمريکا از آن پس به طور کامل خط عوض کرد و به بنگاه تبليغاتي و پروپاگاند لابي هاي رژيم در آمريکا تبديل شد.
پيش بيني تحولات پس از آن ديگر کار ساده اي بود.  به زودي با روي کارآمدن مديريت فعلي، مسئله حذف کارکناني که به خاطر وجدان حرفه اي حاضر به تسليم در برابر خط جديد نبودند در دستور کار قرار گرفت. خبرنگاران و مجريان کهنه کار و با تجربه يکي پس از ديگري مجبور به استعفا و يا رفتن به حاشيه شدند. بسياري از آنان با انتشار نامه هاي سرگشاده به افشاگري پرداختند و جزئيات اين توطئه هارا بر همگان آشکار کردند.
" تفسير خبر "که پربيننده ترين و جذاب ترين برنامه صداي آمريکا بود رفته رفته حذف شد وجاي خود را به برنامه هاي ضد ايراني وضد مردمي داد که فقط به سربازان گمنام اطلاعات آخوندها فرصت ميداد که با طيب خاطر خط را در اختيار بگيرند و به شنيع ترين وجه به لگدمال کردن خون هاي جوانان بر سنگفرش هاي خيابان هاي ايران، وتوجيه تجاوز به زن ومرد وپير و جوان در سياهچال ها ،و بزک کردن فقرسياه احمدي نزادي بر سفره مادران وپدران شرمسار ايراني بپردازند .
برنامه هاي مسخره ديگري مانند "معرفي ماشين هاي کورسي" با مجريهايي که از فرط ناشيگري مسخره تر از برنامه خود بودند، نيز به عنوان پوزخند تحويل ميليون ها مشتاقي بود که ساده لوحانه همچنان در انتظار" معجزه اي"از اين امامزاده بودند .
رفته رفته وبگونه اي کاملا قانونمند آثار اين دگرديستي خودرا در ضديت اين رسانه با سازمان مجاهدين که رکن اصلي مقاومت متشکل در برابر فاشيسم مذهبي است خود را بروز داد. رژيم آخوندي دشمن اصلي خود را از طريق رسانه اي که اکنون بر پشت آن زين زده و آنرا مهار کرده بود ،مورد تهاجم قرار داد.
رفته رفته اخبارمرتبط با مجاهدين سانسور و يا آشکارا تحريف شد.وقتي مرضيه بزرگ درگذشت خبرنگار ويژه صداي آمريکا در پاريس مهمترين گزارشي که همان شب با فيلم و تفسير منتشر کرد، برگزاري يک نمايشگاه نقاشي از تابلوهاي يک هنرمند گمنام ايراني در زيرزميني در پاريس بود. گزارشي هم که پس از آن از مراسم خاکسپاري مرضيه از روي اجبار پخش شد، آغشته به تلاشي مغرضانه و ناموفق براي کمرنگ کردن زندگي سياسي مرضيه و تبديل او به يک"هنرمند مرده معمولي "بود و بيش از هر چيزبغض و کينه عميق تهيه کننده آن از انتخاب سياسي مرضيه را برملا ميکرد.
وقتي اشرف در 8 آوريل مورد تهاجم قرار گرفت وفرزندان ايرانزمين در يک جنايت آشکار عليه بشريت قرباني شدند فقط خبري در حد يک تيتر ،گمشده در لابلاي اخبار و بدون تصوير از صداي آمريکا منتشر شد. حال اينکه پيش از آن تصاوير زنده و گوياي اين تهاجم ، به صورت گسترده و منجمله توسط تلويزيون هاي بزرگ بين المللي منتشر شده بود .
درروز 18 زوئن 2011 ،ده ها هزار ايراني در يک ميتينک در حومه پازيس شرکت کردند تا حمايت خود را از مقاومت سازمانيافته سرنگوني طلب بر محورمجاهدين اعلام کنند.هر کس که الفباي سياسي را ياد گرفته باشد ميداند که وقتي امکان دسترسي به انتخابات آزاد و يا همه پرسي معتبر نيست ،تنها شاخص اقبال و مشروعيت يک نيروي سياسي ، استقبال مردم از ميتينگ ها ي عمومي و يا تظاهرات هايش و تعداد شرکت کننده در آن هاست.
خبرنگار ويزه صداي آمريکا در پاريس هم که اين را به خوبي ميفهميد هيچ علاقه اي به تهيه گزارشي از تجمع بيسابقه اين همه ايراني در چند کيلومتري خانه اش نشان نداد و آگاهانه آن را سانسور کرد . به خصوص که صد ها نماينده مجلس و سناتور و شهردار و شخصيت سياسي درجه اول از فرانسه و ديگر کشور هاي جاي جهان هم به نشانه حمايت از مجاهدين در آن حضور داشتند که اين ديگر اصلا به مذاق سياسي او خوش نمي آمد.
البته در واشنگتن ، چون اصل خبر از همه رسانه هاي بين المللي پخش شده بود ، صداي آمريکا چاره اي جز اين نداشت که براي حفظ آبرو و حفظ ادعاي بيطرفي ،" گزازشکي" منتشر کند. لذا با زحمت زياد گزارشي سر همبندي کرد که هم خبر را کوچک و مينيميزه مي کرد و هم محتوي آن را به ضد آن برميگرداند. يعني چند تصوير از گوشه و کنار سالن بزرگ صد هزار نفره که در آن بيش از صد يا دويست نفر ديده نمي شدند وچند جمله از گزارشگر که در آن به خصوص تاکيد شده بود که مجاهدين تروريست هستند ودر ليست آمريکا.
تو گويي که يک مامور سانسور چي حرفه اي و کارکشته اطلاعات رژيم اين فيلم خبري را تهيه کرده ونه صداي آمريکا، وصدالبته با حفظ اين مرز سرخ که مباداهيچ تصوير ويا جمله اي از وزيران پيشين و شخصيت هاي طراز اول آمريکائي حاضر در ميتينگ نشان داده شود که اين ديگر تحمل کردني نبود..
و سر انجام درآخرين مرحله از اين سير تحولي ،و براي مقابله با همان پيروزي سياسي پاريس، صداي آمريکا در برنامه اي با نام "افق" ،و با اجراي همان آقاي دهقانپور، گامي را برداشت که به گمان من اين رسانه را نيز به درجه رفيع" آيت اللهي" نائل کرد واز همان حوزه علميه اي که پيش از آن آيت الله بي بي سي داغ و نشان گرفته بود، عبور کرده و"نشان دار" شد.
بازيگران اين شوي سياسي از ابتدا تا انتها فقط يک "خط" را پيش ميبردند. "مسئوليت ارعاب در سي سال گذشته در ايران بطور مساوي متوجه رژيم و مجاهدين است".
به زبان ساده يعني اينکه اگر آخوندها از سي سال پيش سياست اختناق را بر ايران حاکم کرده اند و ده ها هزار جوان ايراني را کشته اند و ايران را صدها بار بدتر از مغول ها غارت و ويران کرده اند، نصف آن تقصير مجاهدين است. چرا که مجاهدين وارد مبارزه مسلحانه با رژيم شده اند.
تهيه کنندگان اين برنامه اما، که قصد داشته اند براي مقابله با آثار ميتينگ 18 ژوئن ،به سفارش لابي هاي رژيم به "مجاهد کوبي " بپردازند، هم در انتخاب "خط" و هم در انتخاب بازيگران اين تئاتر، دستشان خالي بوده است.
يکي از بازيگران پاسداري به نام مجتبي واحدي است ،که هر چند که پوستين ريزشي رژيم را به تن کرده ولي همچنان مجدانه به" پاسداري" از نماميت جمهوري اسلامي اصرار ميورزد وتنها مشکلش اين است که احمدي نژاد بد است و بايد برود تا ايشان و همپالکي هايشان به جاي او بيايند و رژيم را ادامه بدهند.
بازيگر ديگر، محمد خدابنده، يکي از کارکنان شناخته شده وزارت اطلاعات است که او را بعنوان يکي از"مسئولين پيشين مجاهدين" معرفي ميکنند. پر واضح است که هزچند اين فرد پيش از اين با مجاهدين بوده است ولي مشخصه اصلي سياسي وي از حداقل 16 سال پيش تا کنون مخالفت فعال و پيگيرانه و بيمارگونه اش با مجاهدين است. در واقع وي يک عنصر حرفه اي است که کار اصلي اش اجراي خط و خطوط وزارت اطلاعات رژيم در راستاي سرکوب مجاهدين و حوزه ماموريتش در اين سالها از انگلستان و کل اروپا تا بغداد و تا درون زندان اوين گسترده بوده است. در بازديد رسمي نمايندگان مجلس انگلستان اززندانيان اوين،آنان با حيرت گزارش کرده اند که همراه با زندان بانان و شکنجه گران اوين، آن سينگلتون، همسر انگليسي خدابنده نيز، در ملاقاتها حضور داشته است. بسيار دوراز تصور است که آن سينگلتون بدون همسرش به ايران و به درون زندان اوين تردد کرده باشد.
در آنچه که به انتخاب خط نيز برميگردد امروز ديگر فهم اينکه ديکتاتوري حاکم بر ايران به جز با زور ساقط نخواهد شد براي هيچکس مشکل نيست. وقتي جهان شاهد مقاومت مسلحانه مردم براي پايئن کشيدن بچه ديکتاتورهايي که شاگرد خميني و خامنه اي هم محسوب نميشوند، در خيابانهاي طرابلس و دمشق است، و نه تنها آن را "ارعاب " نمينامد که به آن اميد بسته و دولتهاي بزرگ به آنها سلاح هم ميرسانند، ديگر حناي "مسئوليت در ارعاب" ناميدن مقاومت مسلحانه در برابر رژيمهاي خون آشام رنگي ندارد و بيش از هرچيز رسوا کننده است.
اگر دست اندرکاران اين برنامه ميتوانستند بي گمان وارد اين بي آبرويي سياسي نمي شدند ولي چه ميشود کرد آلوده شدن به نجاست رژيم قانونمند است و در نهايت راه به" آيت اللهي "ميبرد و از آن گريزي نيست.
حسن حبيبي


Hassan.habibi@yahoo.fr پاريس 30 زوئن 2011