با پشتیبانی Blogger.

دنبال کننده ها

۱۳۹۰ آذر ۱۸, جمعه

صفحه تلويزيون که روشن شد صفي از تانک ها را نشان ميدادکه غران و دودفشان خيابان هاي شهري از شهر هاي سوريه را زير زنجير هايشان ميجويدند وميبلعيدند.مردم در لابلاي اين ماشين هاي مرگ به اين سو وآن سو ميرفتند و وقعي به آنها نمي گذاشتند.و سپس تصاوير بعدي ،ساختمان هاي سوراخ شده از گلوله ها و خانه هاي اتش گرفته و وپيکر دختر جواني که بر روي تختش تکه پاره شده و پدري که دوزانو بالاي سر پسربچه اي خونين نشسته و ضجه ميزند و نظامياني که مرداني برهنه و طناب پيچ را بر زمين ميکشند و کودکاني که بر سينه هاي برهنه شان نوشته اند"خلق خواستار سقوط نظام است "و دست در دست هم در جلوي صفي از تظاهر کنندگان غران به پيش ميروند ودر آخر، مردي که فرياد ميزند و ميگويد "ما حيوان نيستيم. مگر ما چه ميخواهيم ؟". 
با ديدن اين تصاوير به دو سال پيش برميگردم و خاطره قيام مردم ايران و تصوير ندا ها و سهراب ها برسنگ فرشهاي خيابانهاي تهران و سرتاسر ايران پيش چشمم زنده ميشود. و از خود ميپرسم چرا؟ براستي چرا آن قيام شکوهمند که همچون آتشفشان خشم مردم شراره کشيده بود، فسرد و به خانه هاي غم زده و پشت ديوارها و درهاي بسته خزيد؟ 

نزديک به يک سال است که شاهد خروش خلقهاي ستمديده در تونس و ليبي و مصر و سوريه هستيم. با نگاهي ساده به يک سال جوش و خروش که آن را بهار عرب مينامند ،و مقايسه آن با کوشش و تلاشهاي مستمر مردم ايران طي 30 سال گذشته ،براي رهايي از چنگال ديکتاتوري به غايت مهيب تر، به راحتي ميتوان به علت اين فسردگي پي برد. 
آنها "خاتمي"يي نداشتند که با وعده اصلاحات به لبخند فريبشان دهد و هشت سال براي ديکتاتوري زمان بخرد . 
آنها "موسوي"يي نداشتند که به " تغيير" اميدوارشان کند و سپس به بهانه "از دست رفتن مال و جانشان" آنها را از به خيابان آمدن و به زير کشيدن ديکتاتورنهي کند ومانع تظاهراتشان شود. 
آنها "گنجي ها" و "سازگاراها" و دهها "...ها ي" ديگر نداشته اند که از صبح تا شب و بر سر هر بام به بهانه "خشونت گريزي" مقاومت مسلحانه را نفي کنند وبا تز و تئوريهاي" لجن ضمير "سبزنمايي کنند و رياکارانه به صفوفشان رخنه کرده و آنها را از هدف اصلي ، يعني خلاص شدن از دست ديکتاتورو "سقوط نظام" ، باز دارند. 
آنها خيل انبوهي از "روشنفکر" ، "تحليلگر" ،"خبرنگار" و "استاد دانشگاه" که همگي در کوره پز خانه ديکتاتورساخته و پرداخته شده باشند، ندارند که حرفه شان رماندن و دور کردن جوانان از مبارزه و پرداخت بها و به دست گرفتن سلاح ،براي به زير کشيدن نظاميان خونريز است. خيل جنايتکاري که به بهانه "به سر آمدن دوران مبارزه مسلحانه" و "نفي خشونت " خاک در چشم مردم ميپاشند تا اين تصور را ايجاد کنند که راه ديگري هم براي به زير کشيدن ديکتاتورها وجود دارد. تو گويي مردم در ايران و ليبي و سوريه با حکومت هاي" محترم" و" دمکراتي" سرو کار دارند که حکومت و دلار هاي نفتي را به آساني به صاحبانش برگردانند و يا اينکه تاريخ بشر از 30 پيش آغاز شده است و اينها ريش سفيدان و "خبرگان" جديد بشريتند. هرچند که حيله اين نيرنگ بازان به قدمت همه مبارزات تازيخ انسان است و حرف جديدي نميزنند. 
بله ، قيام آنان خاموش نميشود چون سرخ است. رنگ همه قيامهاي تاريخ.رنگي که بدون آن آزادي ميسر نميشود. رنگ خون. 
و البته بر هر آنکس که دستي در آتش دارد پوشيده نيست که قيام مردم ايران عليرغم همه اين قيل و قال ها سزخ فام ترين است.مردمي که طي سي و دو سال مبارزه مستمر، و با بذل بيش از صدهزار جان شيفته که نه فقط در خيابان وبه گلوله اي آسان، که بعضا پس از تحمل هفت سال اسارت و شکنجه و در اوج آگاهي نثار شده است، پيشتازوالهام بخش بهار سرخ عرب بوده و هستند.

حسن حبيبي

بایگانی وبلاگ

عنوان بایگانی وبلاگ