با پشتیبانی Blogger.

دنبال کننده ها

۱۳۹۰ دی ۲, جمعه

اين روزها صداي آمريکا و ديگر صداهاي ناشناخته "رژيم نگهدار"، بلندگوي قيل و مقال "قيم" ها و "دايه"هاي "بسيار مهربان" اشرفي ها شده اند. 
از حسين باقرزاده گرفته، تا "بينندگان ظاهرا بي خط" ، که بطور اتفاقي ميکروفون تلويزيونها روي آنها باز شده و، "ريختن سم در منبع آب اشرف " را توصيه ميکنند، همگي ارکستر هماهنگي را براه انداخته اند که بي ترديد هدفش "خير رساندن " نيست. 
نوازندگان اين ارکسترشوم، عليرغم تنوع ظاهريشان ،تحت فرمان "رهبري" مشترک ساز خويش را کوک کرده اند . 
از يک سو در مقام قيم ،يقه رهبري مجاهدين و بطور خاص مسعود رجوي را چسبيده اند که چرا به زور اشرفي ها را در عراق نگه داشته و تا به امروز مانع انتقال آنها شده است. انگيزه اين "اصرار بر ماندن" را نيز لاپوشاني شکست استراتژي در مبارزه با رژيم و رفتن به عراق تبليغ ميکنند. 

از سوي ديگر با تظاهر به اينکه فقط از منظر انساني از حقوق ساکنين اشرف دفاع ميکنند، بلافاصله زاويه و حتي مخالفت خود را با مبارزه آنها برجسته ميکنند تا مبادا اين شبهه ايجاد شود که در صف بندي سياسي با رزيم، دراردوي آنها قرارگرفته اند. 
در پاسخ به اين خرمرد رندي بايد گفت که: 
اولا ،اکثر اين افراد بيش از 20 سال است که در اشرفند. دائما هم در معرض کشته شدن بوده اند. حداقل دو سال هم هست که آخوندها تمام تلاششان را کرده اند که آنها را به هر حيله اي از اشرف بيرون بکشند. پس نه کسي نا آگاهانه آنجاست و نه بزور. 
دوما، همگي آنها عاقل و بالغ اند .سن اکثرشان هم از شائبه ماجراجوئي گذشته است. پس نياز به قيم ندارند. حال اين قيم چه خواهر و برادر و خانواده باشد و چه مدعي سياسي. اين ادعا که آنها تحت سيطره فضاي تشکيلاتي هستند هم حرف مهملي است که قبل از همه و بيش از همه شکنجه گران وزارت اطلاعات آنرا تبليغ ميکنند 
خود آنها نيز ،هم با پافشاريشان در ماندن ،و هم در هر کجا که فرصت ابراز نظر آزادانه يافته اند، به قيم هاي مدعي تاکيد کرده اند که شکر خوري زيادي نفرمايند. 
سوما، آنها در اوج اقتدار و قاطعيت ،سخت ترين شرايط زندگي را با آغوش باز پذيرفته و بي پروا و سرشار به پيش ميتازند. کمترين نگراني نسبت به جان خويش ندارند و کمر مهيب ترين ديکتاتوري تاريخ ايران را شکسته اند. آبروي بزرگترين ابرقدرت دنيا را نيز برده اند تا جايي که رئيس دولتش مجبور شده براي دلجوئي از آخوند ها دست هادي عامري، قاتل تروريستي را که خودش در ليست گذاشته، بگيرد و به کاخ سفيد ببرد. در فهم جايگاه واقعي آنها همين بس که نوه جان اف کندي، سمبل آمريکاي نوين، در پشت تريبون آنها ميايد تا با افتخار فرياد کند که "من يک اشرفي هستم". 
پس آنها هيچ نيازي به ترحم و دلسوزي لندن نشينان ندارند. اين بريدگان و ورشگستگان سياسي اند که "بيچاره" و قابل ترحم اند و نه آنها. و اين ما هستيم که براي اثبات سلامت سياسي مان و دور ماندن از آلودگي آخوندها و شرمسار نبودن از وجدان انساني خويش ، از حق آنها براي برخورداري اززندگي و ازادي و مبارزه دفاع کنيم.اين مبرمترين نياز هر انسان آزاده اي در مقطع کنوني است . 
بديهي است که دلسوزي يي که با نفي حق مبارزه و حق آزادي اشرفيان همراه باشد و رنج و جانفشاني سي و چند ساله آنها را به زير بکشد و خواستار متلاشي شدن ابزار اصلي مبارزه آنان، يعني تشکيلاتشان باشد،تنها انسان را به ياد جاي مهر روي پيشاني "آيات عظام" مياندازد و بس. با اين توفير که اين اشک تمساح ، حتي زحمت "قاشق داغ" را هم براي آنها ندارد و مفت و مجاني است.

حسن حبيبي

بایگانی وبلاگ

عنوان بایگانی وبلاگ